Friday, May 06, 2005

برای چشمانت

آسمان سربي رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
ميپرد مرغ نگاهم تا دور
واي باران …… باران
پر مرغان نگاهم را شست (شادروان حميد مصـدق)

****
سردي چشم تو افروخت مرا
سوخت مرا
آن زمان كه غزل چشم تو را ميخواندم
و به خوابِ خوشِ خود ميرفتم :

در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود*

تو و مجذور تمام هستي
من و تفريق دل آراميها
من از آن گونه شكستن كه توام تكه ي قلبم گردي
نهراسم
تو بيا تكه ي خود بردار و برو
راستي سخنم با تو تمام است
ببين
اين همه اشك كه من ميريزم
هيچ دل سنگ تورا نرم نكرد.

* حضرت حافظ شيراز

2 نظر:

Anonymous Anonymous نوشته...

و بدین گونه بود که اومدی و شدی سوشیانت جماعت وبلاگ نویس ؟؟؟

10:46 PM  
Anonymous Anonymous نوشته...

Salam Aziz Blog Ali Dari Kheyli Hal Kardam Makhsoosan ghesmateh Avaha :"> Aziza Age Mishe Baram Codesh ro Bede Manam Bezaram To Weblogam Age In Karo baraye Man Bokoni Kheyli Kheyli Khoshhalam Mikoni
http://Yekdel-Yekkalam.blogfa.com

3:29 PM  

Post a Comment

خانه >>