Friday, February 29, 2008

غروبانه

غروب غم‌انگیز جمعه‌ست و دارم به آوازی منسوب به مرحوم ذبیحی گوش می‌دهم که رفیق شفیقی در مجموعه‌ای بس گران‌قدر فراهم آورده و مرا هم از آن بی نصیب مگذاشته. که اگر نبود این آوازها، بعید نبود غم دوری از پایم در آرد. دلم پرمی‌کشد به سحرهای خنک حریم رضوی. زود نماز را بخوانی و بیایی در صحن اسماعیل طلا* تا چند ضربی‌ها و ریتم‌های لنگ نقاره‌خانه را به گوش جان بنشانی و وسط صحن در دل سماع کنی و چرخ بزنی.
شما هم به این بیات ترک منسوب به مرحوم ذبیحی گوش بدهید. شاید دل‌تان مثل من به جاهای خوبی پر کشید در این غروب جمعه.

* همان صحن عتیق که حالا شده انقلاب به‌گمانم.

Labels:

دنیای سیاسی‌کارها

این‌همه دریوزگی ی قدرت، سبک مغزی و کوته نگری، لجن پراکنی، این‌همه دست و پا زدن مشمئز کننده که به‌قول مهاجرانی یعنی "من هم هستم!"، از کسی که حس نوستالوژیک بعد از ظهرهای جمعه‌ی کودکی را با او دارم، باعث می‌شود که بیش‌تر و بیش‌تر به چندش‌آوربودن دنیای سیاسی‌کارها پی ببرم. نتیجه‌ی آن، فقط، حالت تهوع شدید و عمیقی بود که نصیب‌ام شد.
همین. والسلام!

Thursday, February 28, 2008

Parallels Zoroastrian with Jewish and Christian - 3

LINK: Part 1, Part 2
NOTE: Z = Zoroastrian. J & Ch = Jewish and Christian

  • Z - The wicked spirits and Ahriman intrigued and tempted young Zoroaster.
    J & Ch - The Devil tempted Jesus in the wilderness.
  • Z - After crossing the river four times, when standing on the banks, Zoroaster beheld an archangel.
    J & Ch - The spirit descended upon Jesus at the Jordan River in the from of a Dove.
  • Z - Zoroaster: "Whoso conceded my divine office, shall share in the best... but torments will I set upon him who is for us a grievous oppressor." Also, "unto him shall be given the reward of the future life."
    J & Ch - Jesus: "" Whoso believed in me shall not perish but have everlasting life, but whosoever believed not, shall be damned."
  • Z - "Whatsoever He in His wisdom think, ought to be."
    J & Ch - "Thy will, not mine, be done."
  • Z - "The same as ever now."
    J & Ch - "The same from everlasting unto everlasting."
  • Z - "Spirit Bountiful, giver of all things."
    J & Ch - "Giver of all good things."
  • Z - "Where, founded my soul a helper... save in Right and thee, O God."
    J & Ch - "The Lord is my shepherd I shall not want."
  • Z - "That nature alone is good which shall not do unto another whatever is not good for its own self."
    J & Ch - "Do unto others as you would have them do unto you."
  • Z - "Also think of them as thine own and this is thy religion".
    J & Ch - "Thy neighbour as thyself."
  • Z - "Such a one... shall then arrive, as the best of intercessors, who here below interceded for the poor man and the poor woman in their distress."
    J & Ch - "Pure religion and undefiled is to visit the widow and orphan in their distress."

INDEX: Iranian influence in Judaism and Christianity. Abbas Aryanpur & Manoochehr Aryanpur. College of Translation. 1973. Tehran. Iran.

Labels:

Tuesday, February 26, 2008

سفید مثل برف

نمی‌فهم‌ام! چرا هرچه رنگ سفید را روی کاغذ سفیدم می‌کشم، چیزی دیده نمی‌شود؟!

Sunday, February 24, 2008

بازارچه خیریه آفتاب آوین


لطفاً جهت اطلاع رسانی، این پوستر را در سایت یا وبلاگ خود قرار داده، یا به این مطلب لینک دهید. برای دیدن پوستر در ابعاد بزرگ‌تر هم می‌توانید بر روی آن کلیک کنید.
زمان برگزاری: 22، 23 و 24 اسفندماه. از ساعت 10 صبح تا 6 بعدازظهر
آدرس: خیابان ولیعصر، سه راه زعفرانیه، خیابان آصف، پارک ریحانی

Sunday, February 17, 2008

نسل اول انقلاب و توسلی

آیت‌الله توسلی را دوست داشتم. زنگ صدای‌اش که هر روز در حوالی اذان ظهر، احکام شرعی را از رساله‌ی آیت‌الله خمینی بیان می‌کرد، همیشه در گوشم بود. وقتی از مدرسه به‌خانه‌ای می‌آمدم که صدای رادیو در آن قطع نمی‌شد، صلاة ظهر، شنیدن صدای او که با لطافت خاصی احکام شرعی را بیان می‌کرد نوعی عادت‌ام شده بود. سالهای بعد که دیگر این برنامه ادامه پیدا نکرد، جای خالی‌اش به‌خوبی حس می‌شد. خلاصه از بس حرص خورد که عاقبت...

Friday, February 15, 2008

می‌دانی...

1- می‌دانی عزیز! زیاد دستم به نوشتن نمی‌رود. اصلاً کلمات در ذهنم می‌ماسند. روزگار بدی شده. عقل من به جایی قد نمی‌دهد. مدتی را به بی‌خیالی طی کردم، اما نه اهل بی‌خیال شدن هستم نه قدرت‌اش را دارم. باز برگشتم سر خانه‌ی اول. روزها نامه‌های عین القضات می‌خوانم و شب‌ها طرح‌هایم را می‌کشم و دور می‌ریز‌م. دلم بدجوری هوس زیارت کرده. از بیدار شدن سحری خسته نشدم اما دوست دارم جای دیگری غیر از این اتاقم بیدار شوم. جایی مثل مزرعه‌ی گندم یا جنگل‌های جواهرده. دلم طبیعت بکر می‌خواهد. می‌دانستی حتی صدای باران شهر با صدای باران در دهات فرق دارد؟ من دلم صدای باران در دشت می‌خواهد. صدای شجریان را در همه حال دوست دارم اما الان هوس کردم صدای بی‌تکلف یک چوپان، یکی مثل رضوی، چه می‌دانم، حتی شجریان وقتی برای دل‌اش می‌خواند را بشنوم. صداهای بی‌تکلف به طبیعت نزدیک‌تر هست‌اند.
2- دیشب با رفیقی اهل درد صحبت می‌کردم. می‌گفت: قلابی بودن ویژگی بارز عصر ماست. تو یک حرف از سر صدق نمی‌شنوی، یک عمل از روی نیت خالص و پاک، از روی اعتقاد، ولو با عقیده‌ی تو جور در نیاید، نمی‌بینی. همه‌اش سیاسی بازی؛ کثافت کاری. دیدم راست می‌گوید. می‌گفت: دشمن‌ترین دشمنان مسلمانان خود ایشان‌اند، که نه فهمیده‌اند که چرا چنین‌اند و نه می‌خواهند که بفهمند. خیلی که زور بیاورند تا وسط راه نرفته بر می‌گرند و بیماری اپیدمی گشادی گریبان‌شان را می‌گیرد. راست می‌گفت. چه می‌گفتم؟ حرف‌هایش همه راست بودند. حرف‌ها، صداها، نوشته‌ها، هنرها... همه قلابی. همه جنس بدل. خیلی سیاه است. نه؟ به قول عزیزی: حقیقت تلخ است.
3- یک سؤال از اهالی سیاست و اخلاق: گناه به قهقرا کشیده شدن یک جامعه و تنزل افراد آن، از سطوح اخلاقی به گردن کیست؟ دو روز پیش برای دوستی نوشتم چرا روزگاری علی ابن ابی طالب، مرد عدالت، شبان‌گاهی که به خانه‌ی فقیری برای دادن نان و خرمایی می‌رفت، صورت‌اش را هم در مقابل تنور گداخته می‌گرفت و بر خویش نهیب‌ها می‌زد که بعد از 1400 سال، هنوز پشت آدم از شنیدن‌شان تیر می‌کشد و در این روزگار، کسی نباید حق داشته باشد به اولیای امور مدعی حکومت علوی، نازک تر از گل بگوید؟ شما دلیل‌اش را می‌دانید؟
پ.ن. اگر حا‌ل‌اش بود، برای جواب به سوال‌ها‌ی قسمت سوم نوشته، مثل اهل طنز، 4 گزینه هم طراحی می‌کردم: مثلاً برای اولی می‌نوشتم: 1- آمریکا 2- اسراییل 3- محمدرضا شاه و پدرش 4- همه‌ی موارد! طنز مضحکی شده این داستان من نبودم، دستم بود، تقصیر آستینم بود!

انقلاب

در خیابان انقلاب باید انقلاب کرد! یا مثل سال 57 یا مثل روزهایی که می‌روی برای خرید کتاب.
پ.ن. انقلاب حرف‌های خود را دارد اما هیچ خیابانی در ایران نام‌اش چنین برازنده‌اش نیست که این خیابان.

Tuesday, February 05, 2008

کتاب‌های ناتمام

گزارش کتاب‌های ناتمام برای من، به یک کابوس بیش‌تر شبیه است تا یک بازی وبلاگی. 10؟ 100؟ 1000؟ نمی‌دانم. کتاب‌خرها، کتاب‌خورها، حتی کتاب‌خوان‌ها همیشه انبان کتاب‌های نخوانده‌شان سنگین است. خیلی وقت‌ها می‌خری که فقط خریده باشی. بعضی وقت‌ها معتاد می‌شوی که فقط قفسه‌ها را پر کنی. کمثل الحمار! بعضی وقت‌ها اصلاً به غلط کردن می‌افتی از خریدن کتابی چه رسد به تمام کردن‌اش. بعضی وقت‌ها.... خلاصه من دچار همه‌ی این احوالات بودم و هستم پس به من بیمار کتاب حق بدهید که نتوان‌ام گزارشی از نخوانده‌ها بنویس‌ام. اما برای خالی نبودن عریضه، هفت کتابی که فعلاً برای تحقیقی دم دست دارم و هیچ وقت تمام‌شان نکردم را فهرست وار می‌نویس‌ام. باشد که روزی رستگار شوم و تمام‌شان کنم.
1- تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. احمد تفضلی
2- آیین هندو و عرفان اسلامی. داریوش شایگان
3- فراسوی فرزانگی. ع-پاشایی
4- جلد دوم دین پژوهی. میرچا الیاده
5- کرانه‌های هستی انسان در پنج افق مقدس. مسعود جلالی مقدم
6- عوالم خیال. ویلیام چیتیک
7- Philosophical thinking about death and dying. Vincent Barry
از داریوش ملکوتی [اگر وقت داشت و مخمل‌شان اجازت فرمود!]، از سید خوابگرد [اگر وقت و حال داشت. می‌دانم که چه کار سختی‌ست برای او و اگر بنویسد چیزی شبیه معجزه رخ داده!] و از سید حسین نوروزی عزیز، علیرضا مازاریان عزیز، رهای از رادیو سیتی، مریم مهتدی و مریم مؤمنی هم اگر لطف‌شان شامل حال من شود، می‌خواهم که دعوت مرا لبیک بگویند که اگر نگویند هم ملالی نیست جز دوری‌شان.
پ.ن. 2: هنوز 24 ساعت نگذشته از این اعتراف خوف‌ناک، در خیابان انقلاب گیر افتادم! باقی ماجرا قابل پیش‌بینی‌ست دیگر. 1- مجموعه اشعار حمید مصدق با ویرایش جدید [انتشارات نگاه] 2- کتاب ایّوب یا منظومه‌ی آلام ایّوب و محنت‌های او از عهد عتیق. گزارش فارسی ی قاسم هاشمی نژاد. 3- سیطره‌ی کمیّت و علائم آخر الزمان. رنه گنون 4- زبان، فرهنگ و اسطوره. ژاله آموزگار 5- رساله‌ی لوایح. عین القضات همدانی [خدا از کسی که آن‌را از من قرض گرفت و پس نداد، بگذرد!] 6- نقاشی ایرانی. بازل گری

سحرگاهان

هیچ چیز بهتر از این نیست که سحرگاهان بلند شوی و پیچ رادیو زمانه را بچرخانی و ببینی برای‌ات همه‌ی خاطرات زندگی‌ات را هدیه آورده. صبح را با بوی حافظ و نارنج‌های حافظیه شروع کردم. ممنون از زمانه.

Saturday, February 02, 2008

قصه‌های شکست‌خورده


ما در قصه‌های خویش شکست خورده‌ایم!
عصمت ما لکه‌دار، شرف ما گم شده!

ما راویان شکست خورده‌ی غصه‌های دیرینه‌ایم.

ما شکست خورده‌ایم.
شکست.