Saturday, May 14, 2005

برمنار آشنايی ها نمی سوزد چراغی

راستی شنیده ای سروش اهل راز چه گفته؟
بر منار آشنائی ها نمی سوزد چراغی / آتش اندر تيرگی افتد که آتش زد به جانم
سينه مالامال در دست ای دريغا غمگساری / دل ز تنهائی به جان آمد خدا را دلستانم
عجب روزگار غریبی است

Labels: