سروش و نگاه - 1
* برای مثال نگاه کنید به نتیجهی مصاحبهی وی در خصوص قرآن و پیامبر و باز خوردهای بیشمار آن (برای مثال + و + و غیره در وبلاگستان و مجامع دانشگاهی) و نحوهی طفره رفتن و بهشوخی و طنز گرفتن ماجرا در مصاحبهی وی با روزنامهی کارگزاران. گو اینکه وی اساساً چنین سخنانی نگفته است!
** این سنت را واعظان و خطیبان بر سر منبر بهراه انداختهاند که برای دلنشین کردن و نفوذ سخنان نزد عوام، چاشنی مثنوی و شعر و عرفان هم در لابهلای سخنان خود به عنوان شاهد و مثال میآورند. حال آنکه اهل فن میدانند، بهمیان آوردن عرفانیات برای توجیه نظریات کلامی، اگر حمل بر تبختر گوینده نشود، نشان از ناتوانی وی در موجه ساختن بحث «حتی» در همان نگاه اول است. کاری که سروش به کرات انجام میدهد تا گویی فقط زهر کلام را برای بار نخست بگیرد و بهدنبال ریشهیابی و ریزخوانی موضوع، هم تلخی ماجرا آشکار میشود و هم سروشی که دیگر وجود ندارد تا نظریه را بهدور از بیت و قافیه توضیحی در خور بدهد.
در این باره مرحوم علامه طباطبایی با آنکه دریایی از معانی و لطایف عرفانی بودند، معروف بود که در بحثهای فقهی و کلامی، هیچ بهگرد عرفان نمیگشت و سخن را پیراسته و قرص و محکم ادا میکردند، تا تکلیف مخاطب بیهیچ شبههای در برخورد با آن نظر، روشن باشد. رحمة الله علیه.
-----
پ.ن. 1: همین حالا متوجه شدم که دکتر سروش جوابی شسته و رفته در خصوص بحث قرآن و کلام رسول در جواب آیت الله سبحانی نگاشته. از اینکه ایشان لزوم جواب دادن را در خویش احساس کرده و چون بسیاری از مواقع دیگر از کنار آن بهسادگی نگذشته، سخت خشنودم. و از آن راضیترم که بحث را به تیغ تفکیک مباحث پیراسته کرده و کمتر در جواب، خلط موضوعات گوناگون نموده. این شیوه اگر ادامه یابد [که کاش زودتر شروع میشد] و نکات بغرنجی که در سایر نظریات کلامیشان وجود دارد نیز با همین روش روشن و واضح گردد، مسلماً نتیجهاش، همآنگونه که در خود مطلب نیز اشاره کردم، پدیدهی مبارکیست. اما چیز دیگری که جدای از این ماجرا بوقوع پیوست، بهکار افتادن دستگاه تکفیر سازی از سوی رسانههای بو دار بود که حتی هنرمندی چون مجیدی را هم به جنبش واداشت(+)! حالا جواب دکتر در سایت شخصی وی منتشر شده و مدعیان اخلاق مداری رسانهای را مینگریم که دریغ از حتی اشارهای بهاین جواب!
پ.ن. 2: اگر مجالی و عمری باشد باید در خصوص مجیدی و این رسانههای مدعی اخلاق و دین نیز جداگانههایی بنویسام.
Labels: سروشنامه
4 نظر:
برادر جان،
من نمیفهمم رنجش تو از کجاست. خودت با خودت صادق باش و ببین اينها بیشتر بهانه نيست تا ايراد؟ میگويی سروش بحثی را راه میاندازد ولی خودش ادامهاش نمیدهد يا مشارکت در آن نمیکند. به نظر من میکند، خوب هم میکند. منتها من نمیدانم چه توقعی هست که کسی يک نظريهای صادر کند بعد بخواهد يک هفتهای سر و ته نظريه را هم بياورد و بگويد که «به خورشيد رسيديم و غبار آخر شد.» صبر چيز خوبی است. اين يک نکته.
نکتهی ديگر اينکه من اصلاً هيچ لزومی نمیبينم سروش بيايد نظری طرح کند و اشارهای بکند و خودش هم ادامهاش بدهد. هيج ضرورت معرفتی در آن نيست. چه بسا بسياری از يک سخن کوچک الهام بگيرند و بحث را ادامه دهند و آن بحث نتايج بسيار نيکويی داشته باشد. به نظر من کاری که سروش کرده است، کار بسيار مبارکی است و راه را برای بحثهای زیادی باز کرده است. از آن جهتی که به عقايد من مربوط است و من با او همرأی هستم، شايد چيزی نوشتم که نشان بدهم چقدر همان سخن نخست شگفت است و مهم. سروش سخنانی را که قرنها در عالم اسلام خفته و نهفته بود و غبار فراموشی بر آنها نشسته بود زنده کرد و به زبان و بيانی بيان کرد که تخدير الفاظ و تعابير و زبان مألوف را که نشاط را از ذهنها میربود، شکست.
خلاصهی سخن: از فحوای کلام تو - و نوشتههای پيشينات - بر میآيد با سروش موافق نيستی. خيلی خوب است. ولی عدم توافقات را و مخالفتات را احساسی و عاطفی نکن. سعی کن جنبههای عقلانیات را غالب کنی. کار احساس و عاطفه اين مباد آن باد است. و خطر عاطفه را هم خوب میدانی. نگذار آن حسی که نسبت به سروش داری، چشم حقیقتبينات را کور کند. من تلاش کردم با مجيدی اين طور برخورد کنم که هر چند با او مخالفام، از همان زبان و ادبياتی که خودش به کار برده بود استفاده نکنم. ديدی پورمحسن چه ادبیات درشتی به کار برده بود؟ ما بايد مراقب باشيم در قبال هيچ کس چنين زبانی را به کار نبريم چه موافق چه مخالف. تلاش است ديگر. بايد تلاش کنيم.
من با نظر شما موافقم
و به اعتقاد من او دچار ...! یا همان خودشیفتگی علمی شده است . کاش خودر را علاج کند وراهی را نرود که اندیشوران دنیا بر آنهمه فضیلت علمی و توانائیهای دیگر او دریغ خورند
داریوش عزیز
من نفهمیدم عنوان این مطلب که نباید بحوث کلامی را با عرفانیات آغشت، چیزی جز عقلانی نگریستن به مسایلیست که سروش مطرح میکند؟ خلط مبحث سروش حداقل در این نکته زبانزد خاص و عام است. نتیجهاش را هم که فعلاً در آخرین نمونه میبینیم. همین به تکاپو فتادنهای سروش دوستان است برای رفع اتهام از استاد با استمداد از ادبیان و عرفان و الخ.
همچنین معتقدم اشارهی سروش بهنظریاتی که بهقول شما قرنها در عالم اسلام خفته و نهفته بودند، تنها در صورتی مبارک و میمون است که در کنار عنوان نمودنشان، بتوان نتیجهی درستی در همان حوزهی علمی خود و نه با خلط مباحث بیربط بههم [مانند کاری که سروش انجام میدهد]، برای آنها ترسیم نمود. یعنی کشف حجابی رخ دهد و راهی به حقیقت گشوده شود و نه باعث آشفتگی بیشتر شود. در ضمن حداقل در دین اسلام این گونه نظریات که از سوی ارباب فرق و نحل در طول تاریخ اسلام عنوان شده، کم نیست. و هویدا کردن آنها هم کار شاق و پر زحمتی نیست. این یک! دوم اینکه: پروندهی بسیاری از آن نظرات بسته شده و سخن در مورد بسیاری دیگر مسکوت گذاشته یا خود به خود در لابهلای تاریخ گم شدهاند. تشکیک در بسیاری از مسایل دینی از اصل توحید بگیر تا معاد و نبوت و امامت وجود داشته و مثال هم الی ماشاالله. پس طبق آنچه شما بیان کردید، قاعدتاً بازگشایی تمام آنها باید سودمند تلقی شود چرا که ممکن است باعث نتایج خیری شود! حالا سوال این است که شما خود چنین میپسندید که اندکی با معتقداتتان تحت هر عنوانی بر سر کوچه و بازار بازی شود؟ در بهترین حالت نمیگویی جایاش اینجا نیست؟ من دلیل و لزوم چنان مصاحبهای با «هوبینک» را جدای از نظرات مطرح شده در آن، هنوز درک نکردم. یعنی از قرآنی که در کمترین موضع، از مسلّمات زندگی هر مسلمانیست، باید چنین در مصاحبهای بی سر و ته خرج کرد؟ انصاف چنین حکم میکند؟ و البته این به خود سروش ربط دارد که چطور و چگونه با این مساله کنار بیاید. به گمانم رفع اتهام از سروش در این مصاحبهی اخیر، تنها با اشاره به اینکه قرآن از زبان نبیست یا خیر و تبیین این موضوع، نوعی آدرس اشتباه دادن است. سروش بهوضوح در این گفتگو با بیان اینکه قرآن در سطح همان مردم زمانه [بخوانید عربهای جاهلی] نازل شده، لذا «وحی میتواند در مسایلی که به این جهان و جامعهی انسانی مربوط میشوند، اشتباه کند. آنچه قرآن دربارهی وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید، لزوماً نمیتواند درست باشد» این است جفای بر قرآن و از آن مهمتر جفای بر رسول.
عزيز برادر،
تک تک اينها که نوشتی جواب دارد. اول از همه تکليف چند نکته را روشن کنيم. تو هنوز داری با «سروش دوستان» و «رفع اتهام ايشان از استادشان» و غيره و ذلک بازی زبانی میکنی. اين زبان، زبان اهل علم نيست. «رفع کدام اتهام»؟ مقصودت اين است که اتهامی وجود دارد و آن اتهام محرز است و تو هم تأيیدش میکنی؟ پس تو چه فرقی با خرمشاهی داری يا مجيدی؟ خودت لابد میدانی زيان بازی کردن با اين کلمهی «اتهام» آن هم در مملکت ما که مردم اول متهم میشود بعد میروند زندان، بعد آزاد میشوند و آخر سر معلوم میشود که مجرم نبودهاند و فقط بحث اتهام بوده است، معنای این کلمات و پيامدهایاش چیست؟ اخلاق و مسلمانی حکم میکند محتاطتر از اين باشيم. اين يک.
دوم اينکه چه کسی گفته است پروندهی اين مباحث بسته شده است؟ چون من و شما نمیشنويم و چون در جامعه مطرح نمیشود و چون خودت با آنها درگيری ذهنی و عقلی نداری، پروندهاش بسته شده است؟ چون گروههايی در تاريخ در اقلیت بودند يا شکست خوردند يا دست تاريخ به همراهشان نبود، پروندهشان بسته شده است؟ فرض کن، علی ابن ابیطالب نه خليفهی سوم که هرگز خليفه نمیشد. فرض کن در ايرن صفويه هرگز قدرت نمیگرفتند. فرض کن مغول حمله نمیکرد. فرض کن خلافت عباسی از هم نمیپاشيد. فرض کن عثمانیها شکست نمیخوردند. صورت مسأله زمين تا آسمان فرق میکرد. پس پرونده بسته نشده است. پرونده گوشهای افتاده و دارد خاک میخورد. ممکن است يکی بيايد پرونده را باز کند و کلی حرف معنادار يا بیمعنا از آن بيرون بکشد. پس به لحاظ معرفتی، اين پاسخ پاسخ موجهی نيست. (نمونهاش در سياست هم ظهور آقای احمدینژاد است. نکند میخواهی بگويی احمدینژاد خيال است يا توهم يا کابوسی است که میگذرد؟ نه احمدینژاد وجود دارد. خوب هم وجود دارد!) اين نکتهی دوم.
اما نکتهی بعد. میگويی: «شما خود چنین میپسندید که اندکی با معتقداتتان تحت هر عنوانی بر سر کوچه و بازار بازی شود؟». ببخشيد، تمام اينها معتقدات من است که دارد دربارهاش بحث میشود. جوری حرف میزنی که انگار من کافر حربیام و رسولالله را قبول ندارم و هيچ تعلق خاطری هم به او ندارم. همين است ديگر. من نمیفهمم چرا حساب من را از بقيهی مسلمانها جدا میکنی؟! باور من به نبوت، باور من به امامت، باور من به معاد خیلی ساده میتواند محل نقد قرار بگيرد. و قرنهاست که گرفته است. هيچ اتفاقی هم نيفتاده. باورمندان، هنوز باورمند ماندهاند. من در وبلاگام بحث مفصلی را شروع کردهام که به اين نکات هم ان شاء الله خواهم رسيد. صبر کن و حوصله به خرج بده. شتاب نکن.
نکتهی چهارم: هيچ آدرس اشتباهی در کار نيست. تو میگويی مصاحبه بی سر و ته است. مصاحبه بیسر و ته نيست. يک بار ديگر متن انگليسی را بخوان. فارسی را هم بخوان. مصاحبه در واقع مقدمهای است بر انتشار قريبالوقوع ترجمهی انگليسی بسط تجربهی نبوی. هيچ رفع اتهامی هم در کار نيست. سروش دارد حرفهای هميشگیاش را تکرار میکند. تبيين يک نکته و توضيح بيشتر دربارهی آن «رفع اتهام» نيست. يادداشت ديگری دارم مینويسم در سلسلهی «آسيبشناسی تکفير» و در آن نشان خواهم داد که اين سخن تو تفاوت چندانی با سخن غزالی هنگام حمله به شيعيان و به خصوص اسماعيليان ندارد.
پس، نه برادر من! قضايا به آن سادگی که تو ترسیم میکنی نيست. چرا تو تمام جفاهايی را که به نام دين و رسول الله میشود نمیبينی و اگر کسی کاری بکند که رسولالله را در مقامی بالاتر بنشاند فکر میکنی به او جسارت شده است؟ چرا فکر میکند مقام بالاتر دادن به رسول الله مستلزم اين است که او را آسمانی کنی و پاک از دسترس بشر خارج؟ چرا فکر نمیکنی که معجزه بودن کار پيامبر اسلام، به «انا بشر مثلکم» او مربوط است نه به «يوحی الی»؟ دربارهی این نکته هم البته من شرحی مینويسم و توضيح خواهم داد که از نظر من «و ما ینطق عن الهویٰ» چه تفسيرهایی بر میدارد. تو که خودت عين القضات خواندهای. تو که میدانی عينالقضات در باب عصمت چه میگويد. تو خودت لابد سابقهی بحثهای مربوط به عصمت را در ميان علمای بزرگ شيعه میدانی. نمیخواهی که مدعی شوی آن بزرگان و دانشمندان شيعه که آثارشان امروز سند و مرجع است و در همين حوزههای علميه تدريس میشوند جفا کردهاند به پيامبر. میخواهی؟ اگر میشود بگويی ما فلان حرفِ مثلاً شيخ مفيد را قبول میکنم و بهمان حرفاش را نه و با وجود اين نه او را مرتد میدانيم و نه کافر و به او نسبت جسارت و جفا به پيامبر هم نمیدهيم، البته قدم مثبتی است ولی چه شده است که میتوانيد با شيخ مفيد اين کار را بکنيد و به سروش نمیشود؟ چرا فکر نمیکنی که وقتی علامه فضل الله در لبنان گفت که قاعده نشدن حضرت زهرا افسانه است و پاکی و طهارت حضرت زهرا به اين معنا نیست، بعضی از علمای قم ايشان را تکفير کردند؟ چرا؟ از اين دست سؤالات زياد است. از تو که اهل فضل و مطالعه هستی، توقع بيشتری میرود. همه چيز را به صورت و لفظ مبر. آنجه من در تو ديدهام شوق به باطن است، نه دست و پا زدن در ظواهر.
و از تو توقع ندارم پای بحث علمی که میشود در آن تشکيک کرد، به من برچسب «رفع اتهام از سروش» بزنی و خودت را از تأمل بيشتر در اصل مقوله معاف کنی و معذور بداری. تو با همين روش، اولين قدم را در تعطيل کردن عقل خودت بر میداری. نمیشود بگويی من جهد عقلی هم میکنم، پرسشگری هم میکنم و اين وسط دو سه تا برچسب هم به اين و آن میزنم و ايرادی ندارد. همين برچسب زدنها، آرام آرام مثل آبی که زير کاه میرود خانهی عقلانيتات را ويران میکند. تو که خود را پيرو و مريد مولا علی میدانی لااقل به سنت او وفادار باش. هم او میگويد که انبيا آمدند که دفاين خردهای مردم را بشورانند. و خرد کاری جز همين پرسشها ندارد. ببخشيد که توضيحام شرح کشاف شد، ولی لازم بود توضيح اين نکات.
Post a Comment
خانه >>