Wednesday, March 12, 2008

من بودم و...

خواب سحری دیدم. شجریان را برده بودم به شمال. هرکجای باغ که بود من صدای‌اش را می‌شنیدم. دراز کشیده بودم اما شنیدم که داشت برای دونفر دکلمه می‌کرد: باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش - بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش