Monday, March 13, 2006

خنده هایم کو؟

تهران. 24 سال پیش تر نبود که من می­خندیدم. این­گونه. 10 روزی مانده به آن خنده. به سالگرد آن خنده. قیافه ام در این 24 سال چقدر کِدر شده! می­فهمی سوشیانت؟ قیافه ام کدر گونه شده. مثل این اتاق خالی. مثل رنگ این خانه. خانه سیاه است. می­فهمی سوشیانت؟ اگر این عکس نبود شاید به یاد نمی­آوردم که اینگونه بودم. بدینسان خنده را 24 سالی است که گم کرده­ام.
سوشیانت خاطرات من! وقتی که سیرتم کدر شد. صورتم نیز هم. دل سیاه شد؛ صورت که جای خود دارد. دیگر تمام است. صورتم سیاه است سیاه. می فهمی عزیز من؟
بهار دارد می آید و من قدمهایش را بر دوشم احساس می کنم. دوش که نه بر خطوط چشمانم که دیر زمانی است به انتظارش به دشت­های خاطره خیره نگریستم. به انتظار دخترک مغازله­های بهاری­ام. به دشت­ها خوب خیره شدم. 24 سالی می شود که دیر زمانی نیست گویا. اما پیر شدم. گوئی 240 سال عمر کرده­ام پس از 3 سالگی­ام. پیرم کردی دخترک مغازله­ها. پیر.
خنده هایم کو؟ راستی آیا بهار نزدیک است؟

8 نظر:

Anonymous Anonymous نوشته...

کی گفته اینجا سیاهه؟؟؟ ):< کی گفته؟
این عکس کودکی شماهم خیلی قشنگه، قبلا دیده بودم

2:09 PM  
Blogger Saoshyant نوشته...

سلام بر تهرانی عزیز

کجا دیده بودیش عزیز؟ نکنه ما معروف بودیم خودمون خبر نداشتیم؟

شاد باشید

4:24 PM  
Anonymous Anonymous نوشته...

عیب رندان همه گفتی هنرش نیز بگوی.تولد راز بزرگ هستی ست که در انحصار و مایملک هر کس است شخصی و راز آلود.خلق مدام و شکل گیری در طول زمان و مکان خاص توست نه دیگری پاسش بدارید عطیه ی زندگی در دنیا را که یکبار فرصت انتخاب و عمل دارید ویکبار .بی حرمتی به نعمات الهی ست حتی اگر به تعارف باشد.

4:29 PM  
Anonymous Anonymous نوشته...

از خداوند متعال ممنون و سپاسگزارم به خاطر همه ء آفرید های زیباش که شما هم یکی از همون ها هستید
و باز هم حافظ که
صد ملک دل به نیم نظر می توان خرید
خوبان دراین معامله تقصیر می کنند
و یا
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست
از می کنند روزه گشا طالبان یار
و ........همین

پایدار باشید
یا حق

8:13 PM  
Anonymous Anonymous نوشته...

شرمنده از آنیم که در روزمکافات اندر خور عفو تو نکردیم گناهی

راستی منم این عکس رو دیدم !!!!!اما نمی دونم کجا؟؟؟؟ اگه می دونی به منم بگو
همینکه خداوند چنین لیاقتی برای من قرار داده که توی این دنیا باشم
همین که خواسته من یاشم خیلیه
و اگر تمام عمر سپاسگزار این هم باشم کم هست درسته
الباقی قضاوت به عهده خودش

عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی بروی شاه ببین ماه و می بیار
پایدار باشید
یا حق

8:29 PM  
Anonymous Anonymous نوشته...

دوباره چنین خواهیم خندید؟دوباره سفیدی و پاکی آیینه‌مان را خواهیم دید؟ امید... امید... امید... "به کجاها برد این امید ما را؟" و به راستی شرمنده‌ام، شرمنده عفوش و صبرش

4:48 AM  
Anonymous Anonymous نوشته...

این ماجرای صورت سیاه و سیرت سیاه را که گفتید باز یاد داستان "دورین گری" افتادم. خوانده ایدش؟

صحبتی با عزیزی می رفت. هر دو می گفتیم از سنی به بعد دیگر عکس های قدیم امان را دوست نداریم نگاه کنیم. انگار معصومیت هامان دیگر در این عکسهای این سالهای اخیر پر کشیده است و رفته است.
هی هی.

8:40 AM  
Anonymous Anonymous نوشته...

راستی، گمان ما این بود خیلی پیرتر از اینها باشی سوشیانت. ده سالی بیست سالی پیرتر.
حکما همان درد است کلامت را و جانت را پیر ساخته.
همان درد که گرد پیری بر دل ما نیز افشاند و خم به کمرمان آورد.

جالب است سوشیانت. فکر می کردم خیلی پیرتر از اینها باشی! جالب است.

8:43 AM  

Post a Comment

خانه >>