Thursday, March 09, 2006

صبوحی (6)

حق بین نظری باید تا روی ترا بیند
چشمی که بود خود بین کی روی خدا بیند
(مولانا سیدعمادالدین نسیمی)
پ.ن. از جوانی که این بیت می خواند پرسيدند اين شعر از کیست؟ گفت از من است. خواستند او را بیاویزند. سید نسیمی خود را رسانید و گفت: از من است تا آن که نسیمی را گرفتند و پوست کندند.نوشته اند یکی از فتوا دهندگان گفت: این مرد چنان کافر ست که اگر یک قطره از خونش بر عضو کسی بچکد؛ قطع آن عضو فرض است. بر حسب اتفاق؛ هنگام پوست برگرفتن از پيكر نسیمی؛ قطره خونی بر انگشت آن به اصطلاح قاضی که در مراسم حضوری فعالانه و نزدیک!! داشت؛ چکید. به قاضی گفتند که دقیقه ای پیش چنین می گفتی. گفت: من آن بر سبیل تمثیل می گفتم. نسیمی فی الحال گفت اگر یک انگشت زاهد را ببرند باز می گردد تا به حق پشت کند بنگر که این بیچاره عاشق را سراپا پوست می کنند و او دم بر نمی آورد.
چون خون بسیاری از او رفته بود، رنگ چهرهاش به زردی گرایید. گفتند : چرا زرد روی می گردی؟ گفت من خورشید آسمان عشقم؛ که در افق ابدیت طلوع کرده است. نسیمی در سال 838 ه.ق مقتول شد.

Labels:

1 نظر:

Anonymous Anonymous نوشته...

lotfan dar morede emadedin bishtar benevisid. haghe o mesle inke dar adabiyate ma reayat nashode.
ba yashakor.
taha hajjarian.

10:12 AM  

Post a Comment

خانه >>