از روزگاران
مصمم شدم که بنویسم. برای این کار ابتدا تمامی مسئولین لشگری و کشوری متولی اینترنت را به همراه جماعت نسوان سببی و نسبیشان در خاطرم میگذرانم و در ذهنام مشغول ترتیب اثر دادن به ایشان میشوم بعدش که ازین عمل شنیع خلاص شدم، لعنتی هم به جد و آبادشان چاشنی ماجرا میکنم. این از مرحلهی اول. باشد که از آدمیان شوند.
بار اول که نوشتم، حین Publish اینترنت قطع شد. Blogger هم حاضر نشد نوشته را پس بدهد.
در مرحلهی دوم باید هر چه را یک ساعتِ پیش نوشتم را به خاطر بیاورم و بازنویسی کنم. با خودم هم عهد کردم که تا این نوشته را منتشر نکنم، درس را شروع نکنم.
ساعت 6 صبح بعد از 2ساعت درس خواندن، اینترنت هوشمند دقیقهای 5 تومان را چاق کردم. مثل سیگار که مقدمات دارد. با کلی فس فس فس و ... غژ غژ و ور ور وارد میشود. 1 دقیقهای اول که تا IP را نشناسد و یک دور در سیستمات نگردد بی خیال عدم داد-و-ستد اطلاعات نمیشود. بعدش میآیم با کلی بدبختی و سرعت مزخرف از Blogger اجازه میگیرم که جان مادرت بگذار میخواهم ببینم خلقالله نظر دادهاند یا نه که خوشبختانه یا بدبختانه کسی چیزی ننوشته. میروم بالاترین را نگاهی بیاندازم که بعله، فیلترچیها .info را هم به ملکوت اعلا فرستادند. فکر میکنم که در مغز این جماعت فیلترچی چه میگذرد که مثلا بالاترین را فیلتر میکنند و مزخرفات و چرندیات احمدی نژاد که این همه باعث بدبختی در سطح جهانی برای مملکت میشود را خودشان منتشر میکنند. قاعدتا به نتیجهای هم نمیرسم. 4تا Tab باز میکنم از 4تا لینک که 4تا [به خدا فقط 4تا] عکس را ببینم. از بس سرعت بالاست صفحات همه هنگ میکنند. 3دفعه، 4دفعه، 5 دفعه Refresh میکنم. باز نمیکند یا وسط کار، عکس، مثل توپ، یکهو بادش خالی میشود و جانش در میرود. یک دفعه دیگر اساسی Refresh میکنم و میروم 2 طبقه پائینتر. آرام و یواش که کسی بیدار نشود. آب در کتری میریزم و کلیدش را میزنم تا به جوش بیاید. صبر نمیکنم. میپرم بالا. در ذهنم هم هی دارم کانتر میاندازم که دقیقهای 5تومان الکی نیستها.... خیر.عکسها همه مثل میوهای کال ِ خشک شده نگاهم میکنند. عصبانی میشوم. در لپتاپ را محکم میبندم و این بود نیم ساعت جان کندن من در این فضای مجازی و 150 تومان از جیب دادن.
-
1 نظر:
بسم الله الرحمان الرحیم. سلام!
خدا رحمت کند محمد فاضل لنکرانی را. چه مرجع بود و چه یک طلبه ی مبتدی، به هر حال او هم مانند تمام ما غیر معصومان، اشکال و خطای فکری و علمی و اخلاقی داشت. ظاهراً هم اهل فقه اشکالاتی دارند، و هم اهل تصوف. من مغازه ی سراجی که کار می کردم، دو سه بار مردی آمد زیپ کاپشنش را درست کنیم. موهای بلند داشت. گفتم درویشی؟ گفت بله. گفت اسم درویشی هم دارد. می گفت فلان بزرگ درویش ها، حکم قتل مرا داده بود. می گفت درویش ها با ذکر نام مولوی و شمس و حافظ، یک حالاتی از خود نشان می دهند.
آری. شاید مهمتر از مخالفت لنکرانی با عرفان و تصوف، موضع گیری های سیاسی ی او بود. مثلاً فتوای او که «حاضر شدن در محلی که از رهبر بزرگوار ایران غیبت می کنند، حرام است». گمان کنم فتوایش را دیدم و حتا دارم.
ظاهراً «اینترنت پرسرعت» یک اصطلاح است! در واقع «پرقیمت» است! من دو سه سال است با کارت اینترنت لیدر کار می کنم. صد ساعت 13900 تومان. تلفنی برایم شارژ می کند. یک روز یا یک هفته یا دو هفته یا گاهی یک ماه بعد پول را به حساب سپهرشان می ریزم. یا به سیبا. در صورت تمایل، پیک می فرستند پول را بهشان بدهیم.
Post a Comment
خانه >>