مکه و مدینه شهر فواحش
اگر تا بهحال کلمات بالا را ندیدید تعجب نکنید. برایتان میگویم. فاجعهی عاشورا با مردم چنان کرد که تا 1-2 سالی صدایی بهمخالفت یزید ابن معاویه برنخاست. حکومت مسلمین به دست عیّاشی فاسد افتاده بود اما نه جرأت مخالفتی عقیدتی بود و نه جسارت قیامی دو باره. 2 سالی از واقعهی سال 61هجری گذشت تا والی مدینه که پسرعموی یزید میشد، عدهای از بزرگان مدینه را به دمشق نزد وی فرستاد تا مورد ملاطفتاش قرار گیرند و در بازگشت برای او تبلیغ کنند اما رفتن ایشان به شام همانا و دیدن گستاخیهای یزید بر دین همانا. برگشتاند و عین وقایعی که دیده بودند را برای مردم مدینه تعریف کردند. شهر یکپارچه شورش شد. سرکردگی مخالفان را «عبدالله ابن حنظله» بر عهده گرفت. ایشان امویان را از شهر اخراج و اختیار شهر را در دست گرفتاند و بنا بر اقوالی خندق مدینه را نیز احیا کردند تا جلوی لشگریان را بگیرند. یزید سردار سالخوردهی خویش «مسلم ابن عقبه» را برای سرکوب شورشیان به سمت مدینه گسیل داشت.
مسلم با 5000 سپاهی به مدینه رسید، شهر را محاصره کرد و سه روز فرصت داد که مخالفان تسلیم شوند. اما چنین اتفاقی رخ نداد. با خیانت قبیلهای، راههای مخفی برای گذر از خندق برای سپاه شام آشکار شد. سپس هزاران سپاهی شامی بر شهر یورش بردند و آن را بازپس گرفتاند. مسلم برای سه روز تمام خون و مال و آبروی ساکنان مدینه را بر سپاهیان خویش حلال کرد. فرمان داد هر چه میخواهید بکنید که آزادید. تصور کنید در شهری که مسجد نبوی در آن است و قبر رسول، و هنوز از صحابهی معظم پیامبر کسانی در این شهر سکنی دارند، سپاهیان وحشی شام مرتکب چه فجایعی شدند و چه خانوادههایی که بیآبرو نشدند. در مسجد رسول الله اسب بستاند و آنجا را اصطبل چهارپایان خویش کردند، بسیاری از زنان و دختران مدینه را مورد تجاوز خویش قرار دادند و ... بعد از سه روز مسلم از تمامی مردم شهر نه به خلافت یزید که بر بندهگی و بردگی یزید بیعت گرفت و بر پیشانی بزرگان شهر چون صحابی پیامبر، انس ابن مالک، داغ بردهگی زد. این فاجعه در کتابهای تاریخ اسلام به نام واقعهی «حَرّه» شهره شد. بعد از مدتی اهالی شهر مدینه که در بهت ماجرا مانده بودند و دخترکان و زنان تجاوز شدهی عرب، راه دیگری را در پیش گرفتاند که سرانجام آن همان بود که گفتم. مدینه شهر رسول الله و در کنار قبر وی، شهری پر از فواحش و رقاصان و مطربانی شد که تا مدتها اشرافی که قصد کنارهگیری از سیاست را داشتاند را به خود فرا میخواند. بر سر مکه نیز مدتی بعد چنان رفت که بر مدینه. نخست در زمان حکومت یزید و سپس در حکومت «عبدالمک مروان» بهبهانهی حضور شورشی معروف «عبدالله ابن زبیر» در شهر، کعبه را به منجنیق بستاند و سرانجامی همانند مدینه را برایاش رقم زدند. و جالب اینکه در تمامی این اتفاقات از کشتار سال 61 یعنی قیام عاشورا تا وقایع مدینه و مکه عمدهی دلایل برای ارتکاب چنین فجایعی دلایلی دینی یعنی خروج یک شورشی بر حاکم مسلمین بود! سپاهیان شمر در روز عاشورا به حسین میگفتاند که آمدیم تا تو را به جهنم فرستاده و خود به بهشت رویم و «مسلم ابن عقبه» پس از واقعهی مدینه چیزی شبیه این گفته بود: اگر تنها با یک عمل بخواهم که در روز قیامت نزد خداوند سرافراز باشم همان عملیست که در حرّه انجام دادم!
عجیب است که مسخ دینی مردم گاه چنان است که در راهِ به زعم خویش دفاع از دین، حتی برای آورندهی آن نیز ارزشی قائل نمیشوند! حرمت داشتن صندلی خلافت بر حرمت قبر نبی رجحان دارد حتی اگر بر آن کرسی کسی چون یزید فاسق تکیه زده باشد. مهم جایگاه خلافت است و نه هیچ چیز دیگری!
1 نظر:
برنخاست صحیح است.
Post a Comment
خانه >>