چند ماه قبل داشتم نواری از گروه چاوش با صدای «سیما مافیها» گوش میکردم. بهفکرم زد که از او نشانی بگیرم که نتیجهاش
این نوشتهی خوابگرد عزیز شد. هنوز هم در پی اویم تا شاید نشانی یا صدایی، اما هیچ جز همان که خوابگرد برایم گفت: سلامت است [؟] و در گوشهای بهدور از هیاهوها. این داستان گذشت تا امروز که یک سی دی تصویری از اجراهای استاد محمد اسماعیلی را در میان صدها سی دی دیگر یافتم. با خودم فکر کردم هر کدام از این اسمهایی که دیگر گم شدند، گنجینههایی هستند که روزگاری ما را مدیون خویش کرده بودند و حالا ما در پی طوفان حوادث و سیاست بازی و کثافتکاریهای روزگار، چقدر راحت فراموششان کردیم. اسم اسماعیلی آمد یاد استاد پایور افتادم. کسی یادش مانده این مرد چه مضرابها بر سنتور نواخت؟ تا از دست فلج شد و حالا؟
ختم کلام: ما را واژگون کردند و از هرچه در ذهن و دلمان بود، خالی. ما را شکست دادند. اینچنین مردمانی هستیم که چنانچه افتد و دانی و گرفتار. حیف این پنجهها که فراموش شدند. حیف.
پ.ن. اجرایی از جوانی استاد اسماعیلی در جشن هنر شیراز را از
اینجا دانلود کنید و اجرایی از گروه تنبک نوازان را به سرپرستی وی [نفر اول سمت چپ] را از
اینجا. کیفیت پایین تصاویر را بگذارید به حساب فایلهای اصلی و گذر روزگار.
2 نظر:
اساسا فيلتر كردن كساني كه كافه ها را مردانه مي دانند خوب است
جواب پست قبلت
ديييييييييييييييييييي
ahange weblog mahshare,
khoshhalam ke haletun behtare!
Post a Comment
خانه >>