وصيت نامه حاج ملا هادی سبزواري
که عمر گرامي به آخر رسيد
چوناينرشتهعمربگسستهشد
به آغاز، انجام پيوسته شد
خدارادهيدمبهميشستوشوي
بپاشيد سدرم از آن خاک کوي
بجوييد خشتم ز بهر لحد
ز خشتي که بر تارک خم بود
بسازيد تابوتم از چوب تاک
کنيدم مي آلوده در زير خاک
چو از برگ رز نيز کفنم کنيد
به پاي خم باده دفنم کنيد
بکوشيد کاندر دم احتضار
همين بر زبانم بود نام يار
نه شمعمجزآن مه به بالين نهيد
نهحرفمجز ازعشقتلقين دهيد
ز مرد و زن اندر شب وحشتم
نيايد کسي بر سر تربتم
به جز مطرب آيد زند چنگ را
مغنيکشدسرخوش آهنگ را
به خونم نگاريد لوح مزار
کههستاينشهيد رهعشقيار
چهل تن ز رندان پيمانه زن
شهادت کنند اين چنين برکفن
کهاينرابهخاکدرش نسبتاست
ز درديکشانميوحدت است
نبودي بجز عاشقي دين او
جز اين شيوه پاک آيين او
نديديم کاري از او سر زند
بجز اينکه پيوسته ساغر زند
الهي به خاصان درگاه تو
به سرها که شد خاک در راهتو
به افتادگان سر کوي تو
به حسرت کشان بلاجوي تو
به حقسبو کش، به ميخوارگان
که هستند از خويش آوارگان
به پير مغان و مي ميکده
به رندان مست صبوحي زده
کهفرماندهيچونقضارا که هان
ز اسرار نقد روانش ستان
نخستين و آلايشش پاک کن
پس آنگاه منزلگهش خاک کن
0 نظر:
Post a Comment
خانه >>