بنده ی مُحِب از خود چه دارد؟ هیچ. بنده از خود هیچ ندارد. هرچه هست از آن مولاست و مولاست. آنچه درما فی السماوات والارض می بیند در گرو فرمان و اراده ی "هو" ست که هست شده. در همه ی آفاق نقش رخ یار دیدن و نفی خواطر خویش کردن است که بنده را مخلص می کند. بگذریم که شرط ادب چنین ایجاب می کند.عاشقانه ای بود قصه ی حسین حلاج. حرف عشق است و نفی نمی کنم. اما روزگار پر است از عاشقانی که سوختند و قصه شان در هیچ کتاب و منظومه ای ثبت نشد که نشد. آمدند به سکوت، ماندند به سکوت و رفتند به سکوت تا عند ملیکٍ مقتدر.
قصه اینجاست که یکی را امر به فریاد است و یکی را سکوت . یکی را باده به دست می کند و یکی را اهل ذکر. یکی شاهد بازاری و یکی پرده نشین. یکی را علم رسوائی بر دوشش می نهند و یکی را امر به انکار و کتمان فرمایند. یکی لطیف و یکی چهره از بندگی تکیده کرده. یکی اهل جمال و یکی اهل جلال. یکی مجذوب سالک و یکی سالک مجذوب. یکی اهل عیش و ناز و یکی اهل ریاضت و مجاهده. الغرض؛ قصه در کشش است که می آید و می بارد بر بنده گان. نه آنکه اهل جمال است خودی در میان می بیند و نه آنکه اهل جلال است و ریاضات. تو زیبائی را بنگر که همه را بندگی صاحب دیوان شرط است.
حافظ شیراز دارد در گوشم چنین نجوا می کند: به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه - کشش چو نبود از آن سو، چه سود کوشیدن؟
4 نظر:
salam . khastam farsi benevisam , nashod . doostan zar mifeshanand o sady sar mifeshanad , fekr nemikonid hardo az kiseye khalife mibakhshand ? khod che darand ke biafshanand ? rasty kasi ra ke biniaz az hameye aalam ast ba che mitavan razi kard ?
با دل می توان راضی کرد.که دل عرش الرحمن است.
این همه منظومه های عاشقانه در دل دوست رخنه کردن است. این همه مناجات های عاشقانه در دل دوست بار یافتن است.
هرچند که حرف بالا تر از اینهاست. نشنیدی ما به او محتاج بودیم ، او به ما مشتاق بود ؟
عزیز ، خدا در ربوبیتش به بنده اش محتاج است. نشنیدی حدیث قدسی که می فرماید: کنت کنزا مخفیا، فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف... ؟
shanideam amma ... in niaz nist . hobbe maghame estejlaa be maghame jalaa ast . ke hardo yekist va khode oost . bande be chend man ?
aabed hamoost , ma,bood hamoost . eshgho ashegho mashoogh niz hamoost . va in aabo gel , bahane .
سوال اولتان را بخوانبد. خودتان جواب سوالتان را دادید . وقتی رب و مربوب یکی ، عشق و عاشق و معشوق یکی باشند؛ دیگر بنده ای نمی ماند که بخواهد منظور سوال اول شما باشد. دیگر جز او کسی وجود ندارد که حتی نام عام بنده به او بتوان اطلاق کرد.
پس سوال اولتان ایراد عقلی ویا نقلی دارد یا خواستید به قول معروف بپیچانیدمان - خودم فکر می کنم چیدمان می خواستید بکنید -. یا بنده را جدا از مولا می دانید یا یکی میدانید. من هم با جواب خودتان به خودتان موافقم.
Post a Comment
خانه >>