Friday, November 03, 2006

موسیقی در عزلت (بخش اول)

گاهی وقت­ها اظهار نظرهائی می­شنویم که تعجب می­کنیم. گاهی اوقات کم می­ماند که دو شاخ هم بر سرمان بروید. البته در دوران طلائی حاضر که عصر معجزه­های هزاره سومی است؛ روئین شاخ و اضافاتش بر سر من و شما نباید آن­چنان هم عجیب به نظر بیاید. حالا این علت رویش اگر به دلیل شنیدن و خواندن اظهار نظری درباره­ی «توسری­خورترین» بخش هنر این مملکت یعنی موسیقی باشد، دیگر اصلا جای چون و چرا نیست. پس زیاد هم برای روئیدن شاخ نگران و نارحت نباشید. انگار نه انگار. این همه گفتند این هم روی­اش. وقتی که خرده می­گیریم که صاحب ندارد والا چنین حق­اش پایمال نمی­شد به حضرات اساتید بر هم می­خورد. لاقل باید یکی بیاید که این مسائل را با قوت هرچه تمام تر به چشم دوستان فرو کند که حالی­شان شود که قصه چیست. یکی از همین اظهار نظرهای بی بن و اساس درباره­ی موسیقی ایران زمین را در همین روزنامه­ی «ایران» که به تازگی به سختی هم «تواب» و دچار تغییرات اساسی در همه­ی ارکان شده تا اجازه نشر مجدد بگیرد، خواندم. با عنوان «موسیقی برای مردم!» در تاریخ 10 آبان 1385(آرشیو روزنامه را پس از انتشار مجدد و گذشت چند شماره هنوز به­روز نکرده­اند! لاجرم به نسخه­ی PDF مراجعه کنید).
قصه­ی کهنه شده­ی وجه تمایزات موسیقی اصیل را با موسیقی پاپ بر شمرده و لاجرم گاه گاه اشاراتی به موسیقی ایرانی در آن به چشم می­خورد. در همین یک صفحه – فارغ از اشکالات بنیادینی که می­توان بر نوع نوشتار بسیار غیر حرفه­ای و غیر ژورنالیستی آن داشت - گاه چنان به ضد و نقیض­هائی در اظهار نظر بر می­خوریم که هوش از سرمان می­پرد. هدف بررسی بخش­هائی از مقاله است که به موسیقی اصیل و نارسائی­هایش می­پردازد. دقت در بخش موسیقی پاپ و غیره هم بماند برای کسانی که حوصله دارند یا وقت اضافی. موضوع موقعی جالب می­شود که آن وسط­ها به یک باره نام شخصی هم مطرح می­شود که کسی نمی­داند کیست و برای چه نام­اش آورده می­شود!!! آیا مقاله­ی فوق صرفا برای نقد اثری است که کسی به نام «مهدی کاملی» آن­را ساخته و پرداخته و نویسنده محترم یا ویراستار گرامی روزنامه ندانسته نام وی را که جایش باید در نقد نوار باشد، Copy-Paste کرده؟ چیزی مشخص نیست.
علیرضا مرادی نویسنده­ی مقاله، در ابتدای پاراگراف سوم به طور ناخودآگاهی اعتراف می­کند که: ...ظاهرا در ایران مردم به معنای عموم مردم به موسیقی سنتی و اصیل ایران علاقه دارند. حال این ظاهرا تا چه حد از نظر ایشان باید به باطن هم نزدیک باشد، مشخص نیست. سپس از دید مردم شناختی به موسیقی می­نگرد و می­گوید: ...احتمالا موسیقی فولکلوریک به عنوان پایه­ی موسیقی توده­های مردم در ایران تلقی خواهدشد. تا اینجای کار که دیدید؛ در یک پاراگراف کوتاه، 2 جمله­ی ساده درباه­ی موسیقی ایران را با قیدهای «ظاهرا» و «احتمالا» بیان کرده است که نشانگر عدم داشتن اطلاعات جامع و حتی کلاسیک و رسمی برای پرداختن به موسیقی اصیل است. این عدم اطمینان­ها بی­شک بعدها چنان­چه خواهیم دید اثر خود را خواهند داشت. در پاراگراف بعدی بستر سازی ناصحیحی را برای خواننده آماده می­کند. او با بیان جمله­ی ذیل عبارت نادرستی را در ذهن عامه می­نشاند و وادار می­کند که از دریچه­ی دید ناصواب وی به موضوع بنگرند. ...برای خروج از این وضعیت بهتر است توافق کنیم که در ایران موسیقی پاپ موسیقی جوانان است... بعد از این عبارت، جملات زیر را می­آورد. یعنی از مقدمه­چینی نادرست به نتیجه­ی نادرست­تر هم می­رسد. او اعتقاد دارد: از آنجا که در موسیقی تاریخ گذشته­ ایران، هیچ جائی برای خواسته­ها، علایق و ذهنیت جوانان در نظر گرفته نشده است، لذا با ورود شکل­های نوین موسیقی در تایخ جدید ایران، موسیقی پاپ گسترده ترین جایگاه را نزد جوانان ایران اشغال می­کند. یکی از همان نتایج زیان­بار عدم اطمینان­های اشاره شده، این­جا نمود پیدا کرده است تا جائی که راه به دگماتیسم نیز می­برد. نظر فوق با چنان صلابتی در چشم مخاطب می­نشیند که گوئی همین است ولاغیر. یعنی آنجا که باید به اصول شناخته شده با دید درست و مشخص نگاه کند کار به «ظاهرا» و «احتمالا» می­کشد و هرگاه که نظر خود را مطرح می­کند به ورطه­ی دگماتیسم گرفتار می­شود. این نیست مگر همان عدم کفایت علمی نقد توسط نویسنده. ضد و نقیض­ها را می­شمارم تا کار آسان شود و داوری با شما.
هر چند که جمله­ی، ...احتمالا موسیقی فولکلوریک به عنوان پایه­ی موسیقی توده­های مردم در ایران تلقی خواهدشد... از عدم اطمینان نویسنده حکایت می­کند اما وی قاعدتا با بیان آن به نوعی برای خود چنین دیدی را روشن می­داند. جمله­ی ...از آنجا که در موسیقی تاریخ گذشته­ ایران، هیچ جائی برای خواسته­ها، علایق و ذهنیت جوانان در نظر گرفته نشده است... با دید فوق تضاد دارد. عامه­ی مردم همان پیران سال­خورده­اند؟ موسیقی فولکلوریک فقط توسط این قشر رواج و در نتیجه پایه­ی موسیقی ایران شده؟ جای جوانی در موسیقی فولکلوریک خالی است و به علایق و ذهنیت جوانان در آن پرداخته نمی­شود؟ جواب این سوالات از قبل مشخص و مبرهن است. نادیده­انگاری نقش عامه­ی مردم در ساخت موسیقی همان عامه به نظر غیر علمی می­آید.
نویسنده در پاراگراف پنجم چنین گفته است: مشکل موسیقی گذشته ایران این بود که بسیاری از حالات روحی - روانی انسان در آن جائی نداشت. ردیف­های سنتی موسیقی ایرانی بازتاب شیوه­ی خاصی از زندگی ایرانی بوده که احوالات آدمی در آن تعریف­های معین و مشخصی داشته است. این جمله نیز حتی با اعتقادات فوق خود نویسنده هم در تعارض است چه رسد به بررسی­های علمی. اولا اگر پایه­ی موسیقی اصیل را موسیقی مقامی بدانیم که این نوع موسیقی گستره­ی عجیبی از همه­ی حالات بشری را در خود جا داده است. موسیقی شاد آن در برخی از مناطق گاه به بیش از 800 نغمه* می­رسد و موسیقی­های زندگی، کار، جنگ و غم آن خود از پهناوری عجیبی برخوردار است. ثانیا نوسنده مشخص نکرده که این شیوه­ی خاص زندگی که مد نظر وی است کدام شیوه است تا منتقد بتواند آزادانه درباره­ی آن نظر دهد. عدم آگاهی وی از مفاهیم و تعاریف موسیقی بومی (مقامی)، اصیل، سنتی و ایرانی به خلط مباحث فوق انجامیده است. اما این درست است که زندگی ایرانیان از قدیم بر پایه­ی مفاهیم خاصی بنا شده که ارزش­های انسانی و کرامت­های اخلاقی در آن از جایگاه والائی برخوردار بوده است. به طور مثال؛ نقش دین و سنت­های دینی در این میان از اهمیت غیر قابل انکاری برخوردار است که شاید با احوالات انسان­های غیر دین باور در همه­ی زمان­ها چه قدیم­الایام و چه حال حاضر در تضاد باشد. این قشر هم خواهی نخواهی بخش بسیار اندکی هستند که اصولا جایگاه مهمی در نظرها و پژوهش­های علمی در جامعه­ی دین باور ندارند و ما نیز به آن نمی­پردازیم.
پایان بخش اول.

* نمونه­ای از این تنوع موسیقی را در شمال ایران می­توان به وضوح مشاهده کرد که تنها موسیقی­هائی که در رابطه با «تولد» نوزاد است به بیش از 50 نغمه می­رسد. نغمه­های ایام بارداری، شب تولد، نغمه­های خاص شبانه روزی برای نوزاد که در هر مقطعی از شبانه روز متولد شود، نغمه­ی صبح اول، نغمه­ی شیرخوران و....