حالا تاسوعا و عاشورا در تهران آن وسطاش چیز دیگری است. ساعت 10 صبح از باشگاه دیهیم خیابان مدنی (نظام آباد سابق) که از ماشین پیاده میشوم، راه میافتم به سمت میدان امام حسین (فوزیه). وسط راه به 3-2 تا هیئت قدیمی سر میزنم که کودکیهایم را در آنها بودم. چائی میخورم. اسپند محرم بو میکنم. بوی طبل و سنج و علم و فولاد و نیزه و شمشیر را بر میدارم با خودم تا سال دیگر که شاید عمری باقی باشد یا نباشد از یادم نرود. پیاده میآیم و میآیم تا میدان امام حسین. بعدش باز تا میدان خراسان بازهم پائین تر تا محلهی «دروازه دولاب» که وقتی یکی از آخرین محلههای تهران بود. حالا دیگر چشمها را میبندم و میروم تا «تکیه چال». جائی که بوی محبوب میدهد. بوی حضرت عشق که سالهاست رفته. فردا که دوستان شاید هرکدام به جائی روند و در کنار یاری خوش بیاسایند، من و خاطرههای این وجب از خاک معطر. در تهران هنوز میشود به قدر وجبی خاکی دست نخورده و پاک مانده را پیدا کرد. فردا و پس فردا؛ نه برای عزاداری که برای دیدن جلوهی معشوق که عیانتر از روزهای دیگر میتوانی جلوهاش را بر در و دیوار تماشا کنی و حال کنی، به آن محلهی قدسی میروم. روایت «حسین» را من در این محل نه به شیوهی گریه که عام است و نه مطابق روایت اهل سیاست که کماند که بر خنده و عیش و عشرتی عجیب یافتم.
فردا به «دولاب» میروم تا روایت طربناکی را بازخوانی کنم.
پ.ن. اسامی قدیمی محلات را نوشتم که اگر کسی آمد و خواند و ندانست اسم جدید راه به کجا میبرد لااقل قدیمیاش را به یاد آورد.
1 نظر:
التماس دعا
برای امثال من که چند وقتیه از ایران خارج هستیم و دسترسی به این حال و هوا نداریم هم دعا کنید.
Post a Comment
خانه >>