شرح عاشقی
به یاد مهرآفرید. ایزد موسیقی ایران زمین. محمدرضا شجریان.
هیچ میدانید «خون دل خوردن» به چه معناست؟ چهجور حالتیست؟ میفهمید معنی مرارت را؟ مثلاً تا کنون فکر کردهاید، در طول 24 ساعتی که هست، 14 ساعت مدام کاسهی تار را بغل گرفتن و جمله جمله، زخمه زخمه زدن بر سیمها، نشان چیست؟ تا کنون فکر کردید که 60 سال هر روزش را از قبل اذان صبح تا شباهنگام، تمرین صدا کردن و برای یادگرفتن یک نغمه یا یک گوشه گاه پیش استادی به گریه افتادن و هی تکرار کردن و تکرار کردن، چه حالتیست؟ لحظهای درنگ کن! فرض بگیر دو ساعتی تمام از کمر خم باشی مثل رکوع، اما گردنت را کج نگه داری و تا جایی که میتوانی سرت را نزدیک صفحهی گرامافون بیآوری و ننشینی تا مثلاً ادات تحریر ماهوری که 70 سال قبل از تو خوانده شده را از زیر خروارها خش خش صدا، بتوانی تجزیه و تحلیل کنی و درست بخوانی. همین. تو فقط خیال کن. اینها که گفتم اما برای عدهای توهم و خیال نیست. واقعیاتیست که بر ایشان گذشته. تا یکی لطفی شده، علیزاده شده، مشکاتیان شده یا شجریان و اسلافشان.
در این وانفسای موسیقی یکی هم که نامش سخت برازندهاش است و دریوزهی نام و شهرت میکند و نامجوست، پیدا شده و فردایی – شاید هم الان – به ریش تویی که داری با زوزههایش مست میشوی میخندد؛ فتوا داده که ناظری، مولوی را کشدار میخواند و جالب اینکه گفته ریتم را هم از شعر میگیرد. یعنی ناظری که 30 سال است دارد از مولوی میخواند، هنوز بلد نیست چه کار باید بکند و شعر او را هم نمیشناسد و ریتم را از آن میگیرد. ترا به خدا با همین یک جملهی قصار خندهتان نمیگیرد؟ حالا آواز همه اشتباه است و ریتم شعر مولوی را هم نه حتی خودش فهمیده و نه کسی در این 700 سال بعد او. باشد! قبول! گفته نباید بخوانی. باید مثل ایشان با زوزه بخوانی تا درست باشد. نظریه را ملتفت شدید؟ جز پوزخند چه باید تحویلاش داد؟ گویا تقدیر چنین است که ملت گل و بلبلی ما را، چنین کسی باید قطب نو آوری و پیشرفت موسیقایی باشد.
القصه! در نظر داشتم تا طی یک نوشته، صرفاً به شیوههای آموزش آواز ایرانی بپردازم و تفاوتها و تشابهات شیوهها را با ذکر مثالی بیان کنم اما نه تا کنون وقتی یافتم و نه با بضاعت کنونیام چنین کاری میسر بود. باشد تا شاید وقتی نقبی به این بحث زدیم. اما در سالروز تولد صدای اسطورهای موسیقی ایرانی، بر آن شدم به چند مثال از مرارتهای آموزش آواز بسنده کنم. در فایل صوتی اول، قطعهای از آموزش استاد نورعلی خان برومند را به شجریان و گوشهای از سخت گیریهای او را در امر آموزش میشنوید. در فایل صوتی دوم هم آموزش دستگاه بیات اصفهان است به بانویی عزیز که شاید دلاش راضی به بردن نام ایشان نباشد و در نهایت قطعه فیلمیست از اجرای گروه شیدا (سال 1355) در جشن هنر طوس با شعری از جناب عطار نیشابوری. هم نوازان آواز هم استاد لطفی و عبدالنقی افشارنیا هستند.
بشنوید تمرینهای عاشقی را!
1- آموزش استاد برومند به استاد شجریان.
2- آموزش استاد شجریان. دستگاه بیات اصفهان. (به صدای بلبلان خانهی استاد در ابتدای تمرین هم توجه کنید!)
Labels: موسیقی
16 نظر:
خدایا به امید تو!
به امیر کمک کن...
جناب ِ آقای ریاضی حقیر جسارتی کرده ام و مطلبی در باب ِ این نوشتار ِ شما در وبلاگم آورده ام.
که امیدوارم لیایقش دانسته و بر آن نظری بیفکنید.
http://hooliganboy.blogspot.com/2007/09/blog-post_25.html
ارادتمند - محمد تاج احمدی
هوشنگ کامکار که زمانی سعی کرده بود، شعر نیما را به موسیقی سنتی تحمیل کند و یا برعکس، با احتیاط در باب آهنگهای نامجو گفته بود: «با مسایل فنی کار ندارم. وقتی با چنین هیجانی میخواند، وقتی کار نو میکند که این همه جوان را جذب کرده، پس کارش جدی و قابل احترام است.»
من در نوشته شما چيزي نديدم جز آه و ناله و زدن به صحراي كربلا و مظلوم نمايي كه انگار فرهنگ پسنديده و پر فايده اي هم هست.
آدم برفی عزیز. اصلاً ابتدای جملهی اشاره شده از بیخ اشتباه است که حالا بخواهیم بعدش نظر یکی از هزاران اهل موسیقی ایرانی را سند درست بودن چیزی قرار دهیم. تحمیل شعر نیما به موسیقی سنتی یعنی چه؟ شعر نیمایی را همه میدانند که موسیقی دارد و تحمیلی در کار نیست. نمیدانم اصلاً منظور مرا درک میکنید یا نه.
جای دیگر هم نوشتم و بر سر گفتهی خویش نیز هستم. ببینید دوست عزیز! صحبت بر سر نوآوری نیست و اگر هم باشد نام این کار نوآوری نیست. تحمیق مردم نوآوریست؟ مقدس سازی نمیکنم اما اگر کسی بنیانهای فرهنگ مرا به سخره بگیرد به نام نو آوری پسندیده است؟ شما شاید علاقهای به میراث گذشتگان نداشته باشید که چنین نظر میدهید که اگر اصلاً از بنیان به هم ریخت هم موجه است. چه فرقی بین تیشه برداشتن و خراب کردن مثلاً تخت جمشید است و به زوزه خواندن و خراب کردن شعر حافظ و مولوی؟ به اسم نوآوری که نمیشود پنبهی هرچه سنت و فرهنگ و عشق را زد. که چی معترضی؟ خوب باش! با ادبیات اعتراض هرچه دوست داری بخوان و عربده بزن و زوزه بکش. نوع موسیقی نامجو اگر اسمش را موسیقی بگذاریم هیچ تناسبی با حافظ و مولوی ندارد. اینها میراث ما هستند. چه با تیشه روی دیوارههای تخت جمشید یادگاری بنویسیم چه اینگونه به شعور ملتی با عربده کشی توهین کنیم. والسلام.
جهت اطلاع به اینجا هم مراجعه کنید:
http://1saoshyant.blogspot.com/2007/03/blog-post_6395.html
می فرمایید که استاد به چه شخصی آموزش می دهند؟
سلام مجدد
قبل از هر چيز از اينكه جواب كامنت مرا داديد ممنونم. حرف زدن حتما كمك بزرگي به همه ما مي كند كه بهتر همديگر را بفهميم و در اين مورد من حتما دنبال اين هم هستم كه از شمابدون تعارف چيزي ياد بگيرم.
اما فعلا همين قدر عرض مي كنم كه جوابتان قانع كننده نبود . اگر لازم دانستيد و حوصله داشتيد مفصل خدمتتان عرض مي كنم كه چرا با نظر شما مخالف هستم
سلامت باشيد
به Anonymous عزیز!
نه دوست عزیز. عرض کردم که به چه دلیل نمیتوانم نام ایشان را ببرم!
به آدم برفی عزیز!
حتماً. چه چیز بهتر از گفتگوست؟ دلایل خود را بگویید. در خدمتم دوست گرامی.
چون تخت جمشید داریم دیگر معماری مدرن نباید داشته باشیم؟ بنای کج نزدیک میدان هفت تیر تهران تیشه به ریشه ی تخت جمشید و مسجد شیخ لطف الله می زند؟ فقط آن معماریست و این نیست و حق وجود ندارد؟
مگر نامجو تبر گرفته و گردن شجریان را قطع می کند؟ مگر CD های لطفی را خش می اندازد که چنین قیاس نامربوطی کرده ای؟!
سامان عزیز. با مسجد شیخ لطف اله را مگرآنمسجد شیخ لطفا اله آمدهاند آن بنای کج نزدیک میدان را ساختند؟ که من معترض مدرنیسم باشم؟ قیاس شما اشتباه است. من شعر حافظ را مثال زدم که نباید با آن هر جور که عشقمان کشید برخورد کنیم مثل تخت جمشید. دقت که میکردی نوشته بودم موسیقی اعتراض هم داریم. من هم حتی بعضی وقتها گوش میدهم و حتی لذت میبرم. با موسیقی خاص باید شعر خاص را خواند. همین.
متاسفم بیشتر برای خودم که نمیتوانم حق مطلب را آنگونه هست ادا کنم تا شما و امثال شما بفهمند من چه میگویم.
من نمیفهمام، تو از چی ناراحتی؟ یعنی جا اینقدر تنگ شده که یه خواننده نتونه مثلا چرت بخونه یا زوزه بکشه؟ مگه گروههای موسیقی دیگه نبودن که این کارها رو کردن؟ شعر حافظ رو روی موسیقی راک گذاشتن و یا وزن شعرهاش رو حتی به هم زدن؟
سوشیانت عزیز، اجازه بدیم هر کسی کار خودش رو انجام بده و با مقدس کردن جلوی خلاقیتها و نوآوریها رو نگیریم. اگه عدهای این موسیقی رو دوست دارن با هزاران دلیل منطقی و درست هم نمیتونی قانعشون کنی که دوست نداشته باشن برای این که دوست داشتن کاری با منطق نداره.
جناب امیر عباس عزیز! از فایلهای " آموزش بیات اصفهان" و "استاد برومند" بسیار بهره بردم. صمیمانه تشکر می کنم
رهای عزیز:
مساله دقیقاً همین است که گفتی. در این مملکت هیچ کس و هیچ چیز امنیت ندارد و اگر هزار دلیل منطقی هم بیاوری آنکه میخواهد کاری بکند میکند. چه اسمش نامجو باشد و حافظ را بازیچه قرار دهد و پولی به جیب بزند چه وزیر نیرو وقتی میخواهند سد سیوند بسازند و باز هم پولی به جیب بزنند و الخ. البته گروههای دیگر اینقدر دنبال نام و تبلیغات نبودند و بیشتر اینکه مدعی و نظریه پرداز مثل ایشان.
اما نمیفهم کجای اینکار خلاقیت است! مشکل از من است گویا! نمیفهمم چرا وقتی میخواهند مثلاً سیوند بسازند رگهای گردنها متورم میشود؛ بیانیههای جهانی صادر میشود؛ یکی میگوید خودش را آتش میزند حتی و و و... اما به ادبیات کهن که میرسد همه حناق میگیرند و برایشان مهم نیست که این هم میراث است. کدام ملتی با ستونهای ادبیاتش چنین کرده که ما میکنیم؟ کسی جرات دارد در انگلیس یا آلمان با اشعار شکسپیر یا گوته چنین کند؟ آنجا که غرب است و مهد موسیقی اعتراض و.... خیلی ساده نوشتم که چرا با استفاده از شعر حافظ و مولوی و... توسط ایشان مخالفم. فهم آن خیلی ساده است به نظر خودم.
میدانی رها جان، قضیه خیلی سادهتر از اینهمه داد و بیداد است. ما از فرط عقب ماندگی که حالا فهمیدیم دچارش هستیم و هول و هراس از دیر رسیدن یا اصلاً نرسیدن به آنطرفیها، عقل را به کناری گذاشتیم و میخواهیم چهار نعل به ناکجا آباد بتازانیم. هدف: فقط برسیم! چگونه یا با چه وسیلهای دیگر مهم نیست. پلهایی که خراب میکنیم...
خسته شدم از اینکه اینهمه توضیح دادم و ملت نفهمیدند.
به احترام شما اینرا هم اضافه کردم و دیگر واقعاً والسلام!
دوست عزیز بدون اینکه قصد اسائه ی ادب داشته باشم باید بگویم که دانش موسیقیایی ی شما سخت محدود است و این البته عیب نیست ولی زمانی که در مورد موسیقی اظهار نظر میکنید این عیب یعنی ناآگاهی از مقوله ی موسیقی خودنمایی میکند، فراموش نکنیم نیما را که در آغاز راهش چه خرده ها که بر او نگرفتند، نه نیما و نه نامجو نیازی به رد یا تأیید شما ندارند، باور کنید
حقیقتاش رو بخواهی اگر یک کسی مثل شما از نامجو تعریف میکرد خیلی عجیب بود. راستی میدانستی باب دیلان با عربدههاش تا به حال سه بار نامزد دریافت نوبل ادبی شده؟
به هر حال نامجو با تمام حماقتش قابل احترامه واین احترام شامل حال93 ونیم درصد آدما نمیشه؛ نپرسید این آمار و از کجا آوردم ولی باور کنید موثقه. در ضمن اگه همه رو سر کار گذاشته خیلی جالبه چون یه احمق متفکر تونسته همه رو سر کار گذاشته
توضیح: احمق یه مفهوم نسبیه(اینو جدیدا تو یه کتاب خوندم ,کتاب مزخرفی بود)مثلا همه ی ما نسبت به مقام رهبری احمق محسوب می شیم احتمالا
این طور مفهومی داره
به هر حال مسائل مهمتری هم واسه بحث کردن وجود داره مث نحوه طبخ یه غذای مهم. آهان راستی این مدرنیسم یعنی چی؟ همین که غذا رو بجای دست با قاشق می خورن؟ اگه اینه که سوسول بازیه
ولی با اینکه سوسولیه ولی مهمه , البته نه خیلی. در انتها باید از خانواده کامکارها
خواهش کنم دنبال وظیفه ی اصلی شون که همانا رسیدن به کردستان آزاده باشند، نه مطربی .چون واقعن زندگی
بی تنوع شده باید یه کاری یکی بکنه حالا چه عیبی داره یه مدت سرمون با کردستان گرم بشه. بهرحال من از چیزای
هیجان انگیز خوشم می آد مثل فیلم های جکی جان و اینگمار برگمن بویژه فیلم قهوه وسیگارش.باید قبول کرد
نامجو خیلی صدای گرگو باحال در می آره
حال مگه مهمه صدای گرگ و زرافه تو دستگاه باشه ؟
هرچی بیشتر می نویسم سوالای بیشتری واسم پیش می آد: این دستگاه های آواز چند ضلعیه، که این همه گوشه داره؟ آخرین سوال (ربنا) رو کی خونده ؟ خوانندش ایرانیه ؟ خیلی باحاله حیف آدمو یاد آیه 8 سوره ی آل معماری می ندازه آخه من از معماری بدم می آد.
من شخصاً تک تک ترانههای نامجو رو گوش کردم و حتی حدود ۱ ماه هم همه جا همراهم بود ولی بعد از مدتی به آرشیو موسیقی من پیوست؛ من ترانهةا و آوازهای خوب و ارزشمند را هیچ وقت به آرشیو نمی سپارم. هیچ کاری با سنت و مدرنیزه هم ندارم دلایلی برای این موضوع سراغ دارم که برمیگردد به معیارهایی که من و تعدادی از دوستانم به عنوان ملاکهای ارزیابی یک ترانه درنظرمیگیریم.
بنده معتقدم (درست یا غلط) یک ترانه خوب باید حداقل ۳ عنصر را در خود داشته باشد.
شعر زیبا و با معنی
موسیقی زیبا و با محتوا
صدا و تکنیک خواننده
در مورد شعر زیبا، کارهای نامجو حداقل تا آنجا که اشعار مولانا و حافظ را میخواند از این عنصر بهره مند است. ولی در مورد ترانههای اعتراضی باید عرض کنم اعتراض را زیباتر از این هم میشود نشان داد ضمن اینکه واقعاً چند تا از این ترانهها اعتراضی است.
در مورد موسیقی زیبا باید عرض کنم، صرف جدید بودن و متفاوت بودن یک کار، نمیتوان آن را ارزشمند دانست هر چند نوآوری همیشه جسارت میخواهد
از بایت صدا و تکنیک هم وضع روشن است؛ نامجو نه صدای درخور بحثی دارد و از تکنیک بالایی بهره میگیرد. به واقع باید قبول داشت که زوزه کشیدن تکنیک نیست،
در نهایت یک مشکل دیگر که بنده در مورد کارهای نامجو آن را وارد میدانم، کنار گذاشتن ادب کلام در ترانههای اوست. به هرحال امیدوارم این موضوع باب جدیدی در ترانههآی ایرانی باز نکند که از این به بعد شاهد شنیدن اشعاری با کلماتی نظیر سکس (ترانه "عشق در مراجعه است")، آلت تناسلی ذکور(ترانه "آلت")، باز هم آلت تناسلی(ترانه "عقاید نئوکانتی" [اشاره به عشق 15سانتی]) در ترانه های ایرانی باشیم،کاری که حتی خوانندههای لوسآنجلسی هم به خود اجازه آن را ندادهاند.
Post a Comment
خانه >>