Thursday, November 01, 2007
فهمیدم. بهخدا فهمیدم که قیصر شعر فارسی رفت! قیصر شعر انقلاب رفت! خوب رفت دیگر. راحت شد. چرا وقتی sms میدهید یا همین که زنگ میزنید، اولین جملهتان این است: قیصر هم رفت!؟ مگر پسر خالهتان بود؟ من که گفته بودم هیچ وقت ازش خوشم نمیآمده. غیر یکی دوتا تکهی کوچک، هیچ وقت با اشعارش حال نکردم. بس نیست این خاله خشتک بازیها؟ بس است دیگر.
مرگ این همه آدم را نمیبینید و چسبیدید به این خدا بیامرز که دولتی بود یا نبود تا برایتان حجت شود؛ نارحت باشید که رفته یا نه؟ چرا هنوز با دل خودتان صادق نیستید؟ برادر من! خواهر من! این آخرین اخطار است! وقتی با من حرف میزنی، از موجودی که نامش «قیصر امین پور» بود، حرف نزن. همین.
1 نظر:
فکر میکردم منطقی تر از این باشی. قاطی کردی اخوی. برای اولین بار از کلیک کردن روی آدرس وبلاگت پشیمان شدم.
Post a Comment
خانه >>