Thursday, December 22, 2005

نه در برابر چشمی نه غایب از نظری

نه در برابر چشمی نه غایب از نظری
نه یاد می‌کنی از ما نه می‌روی از یاد
در زندگی آنچه پیشامد محتمل است را می توان به نوعی تحمل کرد. حد اقل جائی را در فکر و روحت برای روز مباداش خالی می گذاری که وقتی دچارش شدی یا چاره بیاندیشی یا حداقل خود را تسلیت بدهی. اما امان از بلائی که به ناگاه برسرت آوار شود.
نمی دانم چقدر انسان باید بکوشد تا تسلیم و مطیع محضِ امرِ محبوب باشد که همچون حافظ یکسره بنا را بر رضا بگذارد. که بگوید "بلائی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم". بسیار مردی می خواهد گفتن این جمله. اما از سوز نهانی این بیت می توان فهمید که صرف حرف نبوده. شاعر عمری را در بلای محبوب سپری کرده. بارها با بیاناتی دیگر، نظیر آنرا فرموده که "عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست - تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم". می خواستم همان یک بیت را بیاورم و والسلام اما نفس مکاره را ببین که چه روده درازی ها که نمی کند.