ذهن ِ خلاق
رفیقی میگفت تو عملا ذهنت در موضوع سازی خلاق نیست. یعنی نمیتوانی موضوع بسازی و دربارهاش در وبلاگ بنویسی! حکمن باید داریوش ملکوت بنویسد و تو به او گیر بدهی و مطلب بیچاره را بالا و پائین کنی و بچلانیاش تا مطلبت را مثل آدم بنویسی و الا بقیه اش که خودت مینویسی؛ همه چـ...ناله است! دیدم بندهی خدا حق داشت. تا خوانده یا از همین نوع نالههای بیصدا و بیبو بوده یا پیرو سخن جناب داریوش میم دامت عزة. احیانا هم اگر از دست بیکفایتم در برود چیزکی بیمایه و آبکی.
خوب چشم. بنده از این به بعد سعی میکنم موضوعسازی کنم. در همین حیطهها که نوشتم در این بغل (داستانِ قصهی ما) برایتان خواهم نوشت. ولی حق بدهید بعضی وقتها که بغضم را نمیتوانم فروبخورم آنرا بر سر وبلاگ هوار کنم.
بقول نیکان: زیاده عرضی نیست.
2 نظر:
آقاجون شما بنویس ... وبلاگ برای اینه که آدم هر چی دلش میخواد بنویسه .. دل تو هم که بابا کارش درسته و بد نمیخواد ...
پس هر چی دلت میخواد بنویس ... بنده ی حقیر به این نتیجه رسیدم که اگر آدم بخواد بخاطر سلیقه ی خلق الله بنویسه میشه قضیه ی همون خره!
نه البته منظورم قضیه ی اون پدر بزرگ و نوه س که میخواستن خره رو ببرن بفروشن و آخرش هم از بس به حرف ملت گوش دادن و یکی یکی سوار شدن و پیاده شدن و خره رو کول گرفتن ... خره افتاد توو رودخونه!
یهو میبینی وبلاگت مال خودت نیستا ... از ما گفتن!
سلام اخوی،
حالا نه تو نه آن رفیقات يک وقت فکر نکنيد من خيلی خيلی موضوع میسازم و ذهنم خلاق است. هر چه به ذهنم برسد کمی بالا پايین و سبک سنگين میشود بعد میرود روی وبلاگ. بیخيال حرف مردم. سعی کن خودت باشی. هر جوری که دوست داری خودت باش. میخواهی به من گير بدهی يا به هر کس ديگر. با خودت رو راست باش.
Post a Comment
خانه >>