Thursday, February 01, 2007

کمی آهسته رفیق!

این هم یک نوشتار کوتاه برای دوستی که فکرهای خوبی نمی­کند و نگران است.
1- ببین عزیز، دین من یک مقوله­ی کاملا شخصی­است. نگران نباش دوست من. هیچ­کس حتی همسرم نیز نباید «لزوما» به آن­چه که من معتقدم، معتقد باشد. البته هرکسی می­تواند خودش به درکی از این واقعیت برسد و روش خودش را خودش تعیین کند اما مطمئن باش که اجباری نیست. چون به شدت به این نظریه معتقدم که اجبار و زور در چیزی به نام دین و دین­داری، نتیجه­ای جز ضرر زدن به روح دین و شخص ندارد. اسلوب دینی من که با آن پروش یافتم نیز چیزی غیر از زور و اجبار است. ما حتی در انتخاب خودِ دین خویش نیز آزاد بودیم چه رسد به انجام امورات جزئی دین خود.
2- از تو توقعی بیشتر داشتم. کسی که من به نام تو می­شناسم، فردی است تحصیل­کرده، با هوش و ذکاوتی مثال زدنی که فرق بین خوب و بد را با خوش فکری باید به راحتی تشخیص دهد و نه در گره­ کور تعصب­های نادرست خودش را و فکرش را گرفتار کند. کمی ذهن را که خلوت کنی شاید من را از خودت هم در دین­ورزی ساده­تر و راحت­تر دیدی.
3- نگرانی­ات را و دل­شوره­ات را پاس می­دارم. آن­ها را به حق می­دانم. خوشا به حال کسی که دوستی چون تو داشته باشد. اما در این یک مورد آن را نادرست می­پندارم.
4- مطمئن باش تحت هر شرایطی دورادور هم که شده دوستت خواهم داشت.