Sunday, June 03, 2007
این روزها که گوئی هجمه بر فرهنگ و ادب این زمین، دلیل تجددست و مایهی افتخار، یکی حافظ را میخواهد مطلقاً مدرن سازد، یکی نظر میدهد که بیائیم خط را از بیخ برکنیم و فرنگیاش کنیم، یکی برنقاشیهای محمد تجویدی دست میبرد تا اروتیسم مدرن را در آن جلوه دهد، یکی با صدای زوزه مانند تحریر میزند و شعری از حافظ را به سخره میگیرد و... آیا به احترام این زن نباید کلاه از سر برداشت؟
برای من که صدای شاهنامهخوانی پدر بزرگ که در اصل شاهنامهخوان هم نبود ولی مردانه و با شوری خاص داستان زال و سیمرغ را تعریف میکرد، هنوز در گوش است؛ روایت این زن، از سر شوق، اشکم را درآورد.
7 نظر:
خداوندا نگهدار از زوالش
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی بِرکند خلوت نشینی
بسم الله الرحمان الرحیم. امیرعباس ریاضی. سلام علیکم.
پیام یزدانجو در رسم خط و orthography مجتهد نیست. چیزی در حدّ «مقلد» است. میرشمس الدین ادیب سلطانی چکیده ی آراء فضلای نفی کننده ی خط فعلی ی فارسی و فضلای تأیید کننده ی خط فعلی ی فارسی را در کتابش نقل کرده. دلایل تأییدکنندگان خط فعلی ی فارسی، طبق نقل ادیب سلطانی چنین است:
ــ نبودن مصوتهای کوتاه در خط باعث صرفه جویی در وقت و قلم و کاغذ است [سیدمحمدی: نبودن مصوتها در خط، اتفاقاً از مهمترین بیماریهای خط فارسی و عربی و پهلوی و ... است. صرفه جویی نخواستیم.]
ــ خط فارسی و قلمهای گوناگون آن در شمار هنرهای زیباست.
ــ این خط باعث تداوم فرهنگ ماست و تغییر آن رابطه ی ما را با گذشته خواهد برید.
ــ هزینه ی دگرگون ساختن خط به رقمهای اختری خواهد رسید.
ــ نوشتن فارسی به خطی دیگر، مثلاً به خط لاتین به سبب اختلاف در تلفظ یا «جدافراگویی»، به تجزیه ی زبان فارسی خواهد انجامید.
ــ در زمینه ی بالا، اثرهای گذشتگان را چگونه باید به خط لاتین نوشت: به تلفظ کنونی تهران؟ که خلاف حقیقت است؛ یا به تلفظ خود ایشان؟ که با وجود پژوهشها، دقیقاً و صددرصد دانسته نیست و آنچه در این باره گفته می شود به هر سان تا اندازه ای جنبه ی فرضی دارد، اما خط کنونی روی این پرسش سرپوش می گذارد.
ــ خط تنا آواهای زبان را بازنمی تابد، بلکه خود تا اندازه ای استقلال می یابد، و دیگرسانی ظاهری حرفهای همصدا یا گونه های یک حرف (که از نگرگاه آوایی بی ارزش اند) در بازشناخت سریع نمادین واژه ها مؤثر است.
ــ خط «کامل» وجود ندارد: برای نمونه خطهای انگلیسی و فرانسه با اصل همخوانی نوشتار و گفتار فراوان فاصله دارند.
ــ ژاپونیان با داشتن دشوارترین دستگاه خطی جهان به پیشرفتهای مادی ی چشمگیر دست یافته اند، ولی دگرگون ساختن خط در ترکیه در 1928، تا کنون نتیجه ای «محیرالعقول» نداشته است؛ در آمریکای لاتین هم بیسوادی وجود دارد؛ و بدینسان.
پایان نقل قول.
بنده، سیدعباس سیدمحمدی، در این مسائل تقریباً مجتهد هستم. اظهار نظر کردن درباره ی تغییر دادن یا ندادن خط فارسی به لاتین (البته «لاتین» اصطلاح است؛ منظور، استفاده از کاراکترهای لاتین ِ اصلی، و کاراکترهائی از الفبای زبان چک و کاراکترهائی از یونانی و روسی و ... است) به این سادگی ها نیست. استاد روشندل بزرگوار شما، بر فرض که واقعاً بر زبانهای نامبرده مسلط باشد، در بحث Orthography معلوم نیست صاحبنظر باشد. خود جناب عالی، با جمله ی «کاری به اصل ماجرا ندارم که نه برعهدهی من است و نه در حوصلهی دانش من»، از تواضع علمی دور شدی. باید بگوئی «در حد دانش من نیست». در حوصله ی دانش من نیست یعنی چی؟ الان بنده بیایم درباره ی لطفی و شجریان بگویم «اظهار نظر کردن درباره ی جزئیات موسیقی و خوانندگی ی لطفی و شجریان در حوصله ی دانش من نیست»، آیا شما نظر بنده را با لبخند پاسخ نمی دهی؟
پیام یزدانجو در بعضی مسائل ذهنی خوب دارد. ظاهراً غیر متشرع است، و غرق در علاقه های فکری و فرهنگی ی خود (ماها هم تقریباً همینیم: غرق در علاقه های فکری و فرهنگی ی خود)،ولی اخلاقی و خوب. در رسم خط و لاتین نویسی، از جناب عالی بالاتر است، ولی «مجتهد نیست».
این آقای سید محمدی چرا نظراتش را در وبلاگ شما اینقدر جابجا می نویسد؟
بحث زبان و خط که مال نوشته های قبلی بود نه اینجا.
خدمت ایشان باید عرض کنم که در حوصله ی دانش من یعنی به دانش من قد نمی دهد. نه این که حوصله ندارم به آن بپردازم. همان حرف شماست. چقدر عصبانی هستند ایشان.
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام بر امیرعباس ریاضی و پیرمؤذنی ی عزیز
ای امیر عباس ریاضی
پیرمؤذنی چه چیز خاصی نوشته که مرا دعوت به دیدن نوشته ی او کردی؟
من نظر دادم نسبت به نوشته ی شما
ایشان نظر داده نسبت به مفاد نظر من در این جا و نسبت به این که چرا به جای این که در ذیل جدیدترین مقاله ات کامنت بگذارم نرفته ام در ذیل مقاله ی مربوطه کامنت بگذارم
غیر از این است؟
شما این همه احترام و اعتنا و توجه مرا این جوری جواب می دهی؟
می پنداری عارف مسلک هم هستی؟
شما این اندازه برای نوشته ی فرد گرامی ای به نام پیر مؤذنی، که ظاهراً معلوم نیست وبلاگ یا وبسایت یا ایمیل دارد یا نه، احترام قائلی که می آیی مرا دعوت می کنی بیایم نظر او را ببینم، و سابقاً هم مرا دعوت کردی بیایم نظر داریوش محمدپور عزیز درباره ی نظرم را در این جا ببینم، ولی به مخیله ات خطور نکرده بروی احترام و اعتنا و توجه این فرد کامنت گذار را از طریق نظر دادن مختصر درباره ی مقاله ای از او یا مقالاتی از او جبران کنی؟
شاگر مکتب اخلاق چه کسی هستی ای جوانمرد؟
چی بگم والا
این جامعه ی عجیب و غریب ما
***
با احترام
برادر سیدمحمدی جان
من آمدم صواب کرده باشم و خبری داده باشم اما شما که کبابم کردی عزیز.
بنده و شما محتاج نظر دادن دیگران که نیستیم اما تا حدی محتاج شنیدن نظرات دیگران هستیم. بنده فقط جهت اطلاع رسانی خدمت شما عرض کردم این دو موردی را که کسانی مقصودشان در نظر شما بود. بله مؤذنی چیز عجیب و غریبی ذکر نکرده بودند. هرچند که شما در همین جملات فوق اشاره نکردید که معنای «در حوصلهی دانش» را که ایشان بر شما در معنا خرده گرفته بودند؛ را قبول دارید یا خیر.
بگذریم. بنده تمام مقالات و نوشتههای حضرتعالی را مطالعه میکنم اما به خدای احد و واحد قسم که چون بضاعت علمیام در آن حدی نیست که بر آن چیزی بنویسم از دادن نظر خودداری میکنم. من حداکثر بتوانم خردهای بگیرم بر ظاهر نوشتاری شما در وبلاگتان که کمی آشفته به نظر میرسد و نه محتوی آن که اکثرا بسیار غنیست.
من دقت نظر شمارا همواره در نهان و آشکار ستودم. نکاتی را مطرح میکنید که بعضا در نوع خود بینظیر است و بسیاری از مواقع مرا سخت محظوظ میسازد.
جنابعالی اشاره کرده بودید که بنده از تواضع علمی دور شدهام. باید بگویم که نظر من در استفاده از آن جملهی مورد اشاره همان است که شما فرمودید. نمیدانم معنی آن را چگونه برداشت کردید. من مخالفت خودم را با تعویض خط از اینی که هست به لاتین در چند موردی اشاره کردم که اتفاقا با برخی از مواردی که جناب ادیب سلطانی اشاره کرده بود، مشترک بود. برای من برخی چیزها مهم بود، پس گفتم. من به عنوان کسی که از این خط بسیار استفاده میکنم این حق را به خودم میدهم که در تغییرش نظر بدهم. از دید خودم و بنا به کاربردی که برای شخص من دارد و بدان آگاهم. برای حقیر فیالمثل مشکل مصوتها شاید مهم نباشد اما بخش هنری و فرهنگی که با آن سروکار دارم مهم است و به اندازهی خویش هم صاحبنظر. چنانچه تا کنون حتی به ساختن چند قلم و یا همان فونت نیز مبادرت کردم و الخ.
جناب سید محمدی عزیز. در یک کلام بنده بیسوادتر از اینی هستم که مینمایانم. نه قصد تعارفات معمول و شکستنفسیهای هنرمندانه و عارفانه را دارم و نه هیچ چیز دیگر. حقیقت ماجرا را عرض میکنم. بسیار نادانم.
بسم الله الرحمان الرحیم. امیرعباس ریاضی. سلام علیکم.
من تشکر می کنم از آنچه شما «خبر دادن» نامیدی اش، ولی شما خودت را جای من بگذار. شما تا به حال شاید فقط چهار (؟) بار برای من نظر گذاشته ای، و از این چهار نظر، دو نظرش این بوده: «بیا و نظر داریوش محمدپور درباره ی نظرت را ببین؛ بیا و نظر پیرمؤذنی درباره ی نظرت را ببین.» خُب آیا کمی عجیب نیست؟ اگر عجیب نیست، که هیچ، ولی اگر هست، آیا با جمله ی « بنده و شما محتاج نظر دادن دیگران که نیستیم اما تا حدی محتاج شنیدن نظرات دیگران هستیم » از عجیب بودنش کاسته می شود؟ آیا عجیب نیست شما نقل این موضوع که فلانی در ذیل نظر شما (سیدمحمدی) چیزی گفته، و بیا و ببین را «خبر دادن» می دانی و آن را «ثواب» می دانی، ولی سابقاً قائل به این بودی که «معتقدم بهتر است جواب کامنت گذارها را در همین جا (کامنت وبلاگ امیرعباس ریاضی) بدهم». آیا تناقض نیست؟ شما مرا از نظر داریوش محمدپور و نظر پیرمؤذنی (تصادف بوده است که نظر هر دو، بیشتر به سود شما بوده؟) خبردار کنی، ولی از جواب خودت به خودم، تصادفاً و چند ماه بعد از طریق جست و جوی نام خودم در گوگل خبردار شوم؟ (البته قسمتی از انتقاد من به شما، مربوط به اخلاق «سابق» شما است.)
چرا من بیایم بگویم معنای «در حوصله ی دانش من نیست» را، آن طور که پیرمؤذنی گفته، می پذیرم یا نمی پذیرم؟ چرا خودت نیایی و نگوئی؟ چرا لقمه را دور دهانمان بچرخانیم؟ شما خودت الحمدلله قدرت تکلم و قوه ی سخنگوئی و نویسندگی داری. خودت بگو «منظور من از «در حوصله ی دانش من نیست» همان است که شما (سیدمحمدی) گفتی». احیاناً شاهدی از نثر یا نظم هم ذکر کن. خیلی راحت. طبیعی. هم رفع تهمت از خود کردی، و هم من چیزی از تو یاد گرفتم.
بنده هم قسم می خورم بعید می دانم محتوای نوشته جاتم در وبلاگم غنای خاصی داشته باشد. «ظاهر نوشتاری ی کمی آشفته»، که توصیف شما از وبلاگم است، برایم مفهوم نیست. ولی ممکن است به هر حال آشفتگی هائی و آشوبهائی و تلاطمهائی (بحث فیزیکی شد!) داشته باشم.
البته اگر شخص مکرّم شما در رسم خط مجتهد هم نباشی، به اقتضای شایستگیهای هنری ای که به نظر می رسد دارا هستید (و من فاقد آنم: بدون تعارف)، و اصلاً به اقتضای این که رسم خط (مانند خود زبان) ملک طلق هیچ کس نیست و ملک مشاع است، و به دلایل دیگر، حق داری نظر بدهی؛ درباره ی جزئیات رسم خط، درباره ی تغییر خط، و درباره ی مسائل مختلف. من از کتاب ادیب سلطانی نقل کردم. هرچند خودم مستقلاً نظر دارم. از آن جا که ادیب سلطانی خوب توانسته بود آراء و ادله ی موافقان و مخالفان تغییر خط را تدوین کند، بنده مناسب دیدم عیناً از کتاب او نقل کنم. اتفاقاً چون این طور به نظرم آمده بود که شخص شما اهل خوشنویسی هستی (بنده متأسفانه نیستم)، حدس زدم تعدادی از ادله و آرائی را که نقل می کنم، به سرعت مورد قبولت واقع می شود و آن را حکیمانه و عمیق می یابی. چنان که ظاهراً همین اتفاق افتاده است.
گمان کنم با ادیب سلطانی هم رأیم، که «اگر» روزگاری قرار باشد خط را تغییر دهیم، منطقی ترین و دقیقترین شیوه ی خط، شیوه ی اوستایی ـ یونانی ـ لاتین است.
البته بنده ادله و آراء موافقان تغییر خط را نقل نکردم. ادله و آراء موافقان تغییر خط، نه که حکیمانه و منطقی نباشد. نه. قوت منطقی ی این گروه، چه بسا از قوت مخالفان تغییر خط بیشتر هم است. بحث بر سر هزار سال تاریخ و دلایل دیگر است.
خط فعلی جا برای اصلاح و منطقی تر شدن دارد. مثلاً، بدون تردید، باید نوشت «روزنامه ی شرق». «روزنامه شرق» مردود است. جدای از بحث استدلالی، عرض کنم سیدمحمدخاتمی در سخنرانی ی اجلاس سران کشورهای اسلامی در سال 1376، یک بار یا دو بار تپق زد. خودم با گوش خودم شنیدم. قاعدتاً دلیلش همین املای «خانه من» و «نامه او» بوده. خرمشاهی (عضو ثابت فرهنگستان زبان) به من می گفت: «این املای «خانه ی من» که مصاحب به کار می برد و دیگران به کار می برند، لوس است، و در فرهنگستان رد کردیم.» بنده گفتم لوس نیست و شماها رسم خط شناس نیستید. ایضاً به من فرمود: «من به فرهنگستانی ها گفتم در هفتصد سال نسخه های حافظ، حتا یک «مشکل ها» نیست، و همه جا «مشکلها» است. پس «ـ ها»ی علامت جمع، باید به واژه بپیوندد.» من این نظر خرمشاهی ی نازنین را هم مردود می دانم. اولاً «ـ ها» را هم می شود جدا نوشت، و هم می شود چسباند. مثل خیلی موارد مشابه دیگر. ثانیاً مشاهده ی این که نسخه نویسها چه نوشته اند، حجت در مسائل فنی ی رسم خط نیست. شما (امیرعباس ریاضی) احتمالاً می دانی خوشنویسی مقتضیاتی دارد. شما در وبلاگت می نویسی «زدـ وـخورد». می نویسی «ارث ام را از زن ام می گیر ام» (جمله خیالی است). می نویسی «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد «مشکل ها»». (الان کاری به هیچ کدام از املاهای یادشده ندارم.) ولی در خوشنویسی قاعدتاً طبق سنت استادان خوشنویسی عمل می کنی: مشکلها.
***
شما فرزند داری؟ من ان شاء الله حدود یک هفته ی دیگر فرزنددار می شوم!
Post a Comment
خانه >>