خط فارسی و آبهای گلآلود
کاری به اصل ماجرا ندارم که نه برعهدهی من است و نه در حوصلهی دانش من. جناب یزدانجو ایدهای را با تمسک به پیشینهای حدود 100سال [با کم-و-بیشاش کاری ندارم. ایشان که چنان نوشته: به قدمت آغاز عصر تجددخواهی، که آدم خیال میکند، این حرکت 2000سالیست که دارد در ایران پیگیری میشود!] مطرح کرده که از دید ایشان اگر عملی شود مزایایاش بر معایباش «بیشک» خواهد چربید. خوب این بیشکها و بعید دانستنهائی که ایشان سفت و محکم برآن تکیه زدهاند را باید کمی کنکاش کرد. آمدیم و فردا در این شیر-تو-شیری اوضاع جامعه یکی هم حرف ایشان را جدی گرفت و کتابهای فارسی دبستان ما که محض رضای خدا، امکان ندارد 2سال یکجور چاپ شود را خواستند به خطوط لاتین بنویسند، انجمن خوشنویسان ما از آن پس به غاز چراندن بپردازند، و 50 سال بعد فرزندان ما به خطوط کج-و-کولهی دیوارها و محرابهای ما نگاه کنند و هیچ نفهمند که 150 سال قبل آخوندزادهای یک حرفی را زده و حالا ایشان باید تقاص آن را پس بدهند.
جناب یزدانجو توضیح نداده که کاربردهای زبان فارسی ما چگونه قرار است تقدیق شود. نفرموده که چگونه و با چه پیشفرضی آموزش زبان فارسی ما برای ایرانیان! نیز سهلتر خواهد شد چه رسد به فرنگیان!
هیچ کس منکر این نیست که خط فارسی در حال حاضر دچار مشکلات فراوان است. اما آیا حل این مشکلات تنها به از بیخ برکندن این درخت تناور است؟ امروز بعدازظهر که رادیو این ماجرای استادان دانشگاه را علم کرده بود و طبیعتاً عدهای زیرش به سینهزنی مشغول بودند، با استاد نابینایم در همین خصوص به بحث نشستم. او میگفت برای من که اگر این زبان را به لاتین بنوسند - چون تمام نرمافزارهای خطخوان مخصوص اینگونه خطوط است - بهتر است اما حاضر نیستم به من نابینا مثلا یک جلد دیوان حافظ فینگلیش هدیه کنند. همین استاد عزیز ما که با تمام نقص جسمی که دارد بر زبانهای پهلوی، عبری، عربی، فرانسه، آلمانی و انگلیسی، مانند زبان فارسی، به نحو چشمگیری مسلط است میگفت وقتی چنین کردند به اندک زمانی تمام هویت زبانی به نام فارسی از میان خواهد رفت. نسلهای بعد چیزی از آن نمیخواهند و نخواهند فهمید. خط که از میان برود مسلما زبان نیز از میان خواهد رفت. لغات انگلیسی بیشتری در جملات رواج پیدا خواهد کرد. این ترقی نیست. این اضمحلال کامل یک فرهنگ است. اگر دوست دارید در 100 سال آینده کودکان ایرانی به خطوط کنونی زبان فارسی به چشمی نگاه کنند که حالا ما ایرانیان حسرت به دل به کتیبههای باستانمان، بسمالله. از همین فردا پروژهی لاتینی کردن فارسی را پیبگیرند ببیند نتیجهای که گفتم در عرض اندک زمانی حاصل میشود یا خیر.
جناب یزدانجو از میان آب گلآلود خط فارسی، غصهی نادرست نوشتن خطوط فینگلیشی را میخورد و در پی ایجاد یک دستورالعمل صحیح نویسی برای این خط است. این خیلی خوب است که وی به فکر این طرف ماجرا باشد اما ربط آن به موضوع بحران خط فارسی، خلط مبحث است.
6 نظر:
بنام خدا
اقای ریاضی عزیز
مطلب اقای یزدانجو را من هم خواندم.خدا نخواهد که در وبلاگ نویسی مان هم روش های جنجالی جیغ بنفشی جلب مخاطب راه پیدا کند.
چون مطلب ایشان از اساس مستدل نیست.
ایا پاسداری از زبان فارسی امروز لزوما" به معنای برگشت به خط میخی است؟
یا اگر امثال ایشان مشکل ارتباطات دارند ؛شکر خدا مکتب خانه زبان های فرنگی که کم نیست؟
از نوشته شما کمال استفاده را بردم.ضمن آنکه در جوار فضای دلچسب وبلاگتان که حاصل ذوق و سلیقه ای والا مینمای؛
مثل کسی که به باغ آشنایی رفته وعلاوه به خوردن جیبهایش را پر هم میکند؛با لینکهای خوبتان از خودم حسابی پذیرایی کردم.
ارادتمند
فرید وحدت
امیرعباس عزیز سلام
اتفاقاً من هم همین امروز در آن برنامهي رادیویی، بر اشکالات و کاستیهای زبان فارسی (با همهی اجزایش) تأکید کردم، ولی گفتم که با زبان به عنوان «سرمایهی فرهنگی» نمیشود به این سادگیها برخورد کرد، و خط فارسی نیز بخشی از این سرمایه است. مشکلات در جاهای دیگریست که شرح آن مربوط به این یادداشت نیست.
چیزی که دربارهی یادداشت آقای یزدانجو مایلام بگویم این است که گرچه او خلط مبحث کردهو به تعبیری از آن سوی پشتبام افتاده، ولی من از نوشتهاش بیشتر بوی دلسوزی میشنوم تا چیزی دیگر؛ و در عین حال گمان میکنم بهتر بود او به جای طرح دوبارهی این بحِث قدیمی خود، به مصیبتهای سادهتری میپرداخت و به جای صدور حکم کلی برای درمان، به آسیبشناسی خط فارسی مینشست، تا این بحث سوی درستتری بگیرد.
سلام آقای ریاضی
از وبلاگتون خوشم اومد ، اما بی اجازه ی شما بهتون لینک دادم
خوابگرد جان!
حیف. تا آمدم صحبتهای شما را که گویا با عنوان: نظرات یکی از فعالین اینترنتی، بود را بشنوم مجبور به ترک محل شدم. ممنون که لب مطلب را گفتی در کامنت. آقای یزدانجو هم که با این دلسوزیاش مرا سخت یاد دوستی خاله خرسه انداخت برادر. با این حال، خدا کند این داستان عاقبت خوشی پیدا کند و اساتید کمی به خود بیایند و چاره اندیشی کنند.
سوشیانت عزيز،
نمیشود که کاری به اصل ماجرا نداشته باشی و بعد گوشهای از بحث را بگيری و بدیهای آن گوشهاش را دليل ناکارآمدی يا حتی ـ تلويحاً ـ «خيانت فرهنگی» کلّ ِ آن بدانی، آن هم اينطور احساساتی. کل بحث و ایدهی تغيير يا تعويض خط (آن هم به زمانش، که به عقيدهی من دههها تا زمانش برسد مانده) بحثی منطقیست و نه احساساتی. و صد البته بايد احساسات نوستالژيک من و شما را هم در نظر گرفت، اما باز از زاويهای منظقی. اگر زمانی قرار باشد خط فارسی عوض شود بايد نکته به نکته سود و زيانش را سنجيد و در نهايت ديد کفهی ترازوی عقل کدام طرف سنگينی میکند، نگهداشتن خط فعلی، با همهی معايبش، يا بدل کردنش به خطی نو، با همهی هزينههايش.
اينکه از هزينههای خط نو میگويم از اين روست که حرف شما را میفهمم وقتی از دغدغههای نوستالژيک بچههايمان و نسلهای آينده میگويی. آنچه نمیفهمم اين است که شما و خوابگرد عزيز و دوستان ديگر چرا اين احساسات را اينهمه بزرگ میکنيد. چيزی که نمیفهمم اين است که چرا خط «مقدس» است و چرا اين همه با «زبان» اشتباه میشود. اتفاقاً خلط مبحث اينجاست که يکی از عوض کردن «خط» سخن بگويد و ديگران فرياد «وازبانا» سربدهند.
سوشيانت عزيز، و خوابگرد دوست قديمیام، تا نپذيريم «خط» و «زبان» دو مقولهی جداگانهاند بحث به سرانجام نخواهد رسيد. من هم میپذيرم که خط پيوندهايی با زبان دارد اما از نگاه زبانشناسی آن پيوندها بسيار سستتر از آن است که میپنداريم. با عوض کردن خط هرگز و هرگز، آنطور که استاد عزيز شما تصور دارد، «هويت زبان» از بين نخواهد رفت. اتفاقاً تعويض خط زبان فارسی را از زندهتر خواهد ساخت (که بگذاريد چگونهاش را زمانی ديگر بحث کنيم).
دوست عزيز، جدی فکر میکنی فرزندانت زمانی آخوندزاده را لعنت خواهند کرد که چرا اين خط جديد را در کاسهشان گذاشته و حالا «تقاص»ش را اينطور بايد پس بدهند که نمیتوانند محرابنوشتهای را بخوانند؟ اگر لعنتی بود ترکهای ترکيه میکردند آتاتورک را که حالا نمیتوانند ديوارنوشتهی قصر «توپکاپی» استانبول را بخوانند، که نمیکنند. تصور کن زمانی ـ که خط فارسی عوض شده ـ فرزندت را به ديدن مسجد شاه اصفهان ببری و او ازت بپرسد «بابا اينجا چی نوشته؟» و شما ـ که خطش را میتوانی بخوانی ـ بگويی مثلاً «له ما في السماوات و ما في الارض و...» و فرزندت بگويد «آها فارسی نيست! حالا يعنی چی؟» میبينی احساسی بودن اين استدال را؟ همانقدر که آن ترک آتاتورک را لعنت میکند که چرا خط را عوض کرده که نوشتهی «فارسی» آن قصر عثمانی نمیتواند بخواند، فرزندان ما هم ما را لعنت میکنند که چرا نگذاشتند عربیهای «محرابنوشته»ها را بخوانيم! چه که هرآنچه به خط قديم باشد جز روی ديوار آثار باستانی را میشود «بهسادگی» به خط جديد درآورد. کتابهای قديم، ادبيات کلاسيک، آرشيو نشريات، وبسايتها و...
اگر امروز به کتيبههای باستانمان با حسرت نگاه میکنيم، آيا واقعاً از اين روست که نمیتوانيم خط میخیاش را بخوانيم؟ حتماً ديدهای که درست کنار همان ميخنبشتهها، به خط فارسی تابلويی هست که بتوانيم کتيبه را بفهميم. (تازه بگذريم که در طول زمان «زبان» فارسی هم آنقدر عوض شده که اگر به خط امروز هم نوشته بود نمیفهميديم و ترجمه لازم داشتيم!) خلاصه اينکه بيشتر دغدغههايت را با آنکه میفهمم آنقدر پررنگ نمیدانم که بهانهش بخواهيم مطرح شدن اين ايده را هم برنتابيم. همهی اينها را هم حتا اگر بپذيريم، باز مزايای تعويض خط به «کمکار» شدن احتمالی انجمن خوشنويسان میچربد. کاش در نظر میآوردی که «زبان» فارسی آنقدر غنی هست که با عوض کردن لباس «خط» نميرد. و درست برعکس، به عقيدهی من، زبانی مثل فارسی قوی و زاينده که به خط جديدی ملبس و مجهز شده باشد صد بار بهتر و زندهتر از پيش خواهد بود.
دامون عزیز!
1- بر سر این زبان و خط کم بلا نیامده که حالا با بیخیالی از کنار برخی حرف و حدیثها بگذریم. اتفاقا احساساتی شدن هم اگر باشد - چون بحث من یا خوابگرد بیشتر جنبهی علمی دارد تا احساسی - باید همینجا شد. این احساس پس کجا به کار میآید؟ فقط در رختخواب که نباید احساساتی شد عزیز.
2- این که تعویض خط به زبان دخلی دارد یا نه، مبحثیست که کار جدی یا علمی میطلبد. نه در این وبلاگ و نه حتی در یک جلسه میتوان به آن پرداخت و به قول شما دههها زمان لازم دارد. اما من حداقل به یک مورد از اثرات این تعویض که به ذهنم رسید اشاره کردم و شما هیچ نگفتید که چگونه اثری بر آن ندارد. من نوشته بودم که لغات فرنگی راحتتر در این جملات به ظاهر فارسی استعمال میشود. یعنی وضع از این که هست بدتر میشود. شما نظری غیر این دارید؟ خوب بگوئید تا بدانیم. شما خودتان در چند خط پائین تر نوشتهاید که: خط پيوندهايی با زبان دارد، هرچند سست. من به سستی یا سفتیاش کار ندارم. همین روزن را به نظر من اگر نبندیم، شکافی میشود که جلوی سیل پشت سد را بعد از آن نمیشود گرفت. باید جدی بود برادر.
3- خط به خودی خود یک جوهریست که بر کاغذی کشیده میشود. اما وقتی با همین جوهر تمام هویت فرهنگی و ملی و زبانی من نوشته شود باید که به آن به دیدهی احترام نگاه کنم. شما بگو «مقدس» عیبی ندارد.
4- فرزند من به فرزندش هم میتواند بگوید نوشتهی دیوار مسجد شاه چیست؟ بحث درین باره بیهوده است. خط ما فقط به قول شما «ما في السماوات و ما في الارض» ننوشته که اگر همین را نوشته بود هم کافی بود تا پاسش بداریم. خندهدارتر آن قسمت گفتهی شماست که نوشتی: هرآنچه به خط قديم باشد جز روی ديوار آثار باستانی را میشود «بهسادگی» به خط جديد درآورد. مرا سخت یاد سهلانگاریهای نوع احمدی نژاد میاندازد. «به سادگی»... عجب!
5- حتما میدانی که آنچه ما در کنار کتیبههای باستان میبینیم، ترجمهایست از یک زبان لاتین. و حتما میدانی این کار را یکی دیگر - یک بیگانه. یک فرنگی. از همانها که در 300 اسلافشان را دیدی - برایمان کرده که حالا وقتی میروی کنارشان لااقل بتوانی بفهمی که چی به چیست. من حاضر نیستم بگذارم میراث مرا یکی دیگر بعدها برایم ترجمه کند. همینقدر که کردند بس است. آیندگان به تنبلی ما خواهند خندید.
Post a Comment
خانه >>