برای من این «لیبلهای نوشته» یا دسته بندیها یا ... زندان شده بود. خفهام میکرد بعد از هر نوشته و به غلط کردنام میانداخت. مثلاً عکس میگذاشتم از
آزادی، اما برای من این فقط یک عکس نبود. هزار حرف دیگر هم بود. هزار لیبل و دسته باید درست میکردم. خلاصه این مفتعلن مفتعلنها کشته بود مرا.* همه را بر میدارم به تدریج مگر برای نوشتههای دنبالهدار.
پ.ن. این روزها بهشدت نگرانام و غمزده با اعصابی درهم که قرار از معده و هزار جای دیگرم نیز گرفته. حالام از این جماعت بههم میخورد.
* اشاره به این بیت مولوی: رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل - مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا!
0 نظر:
Post a Comment
خانه >>