داشتم فکرمیکردم اگر یکی مثل حسین درخشان باشد که روزگاری به کمتر از بد-و-بیراههای آنچنانی در مورد شخصیتهای بهقول معروف دست راستی و حتی رهبر ایران راضی نمیشد و حالا چنان به قربان صدقه کردنشان میپردازد که آدم در داشتن چیزی بهنام مغز در هیکل وی شک میکند، و تقریباً مطمئن باشی که او این تغییر موضع را زیر فشار جدّی امثال شریعتمداری -کمتر نام فامیلی میشناسم که چنین با شخصیت دارندهاش در تضاد باشد- اتخاذ کرده تا بتواند نانی بخورد یا هر چیز دیگر، آیا اگر برای من نوعی هم چنین که بر سر او رفت پیش میآمد، چقدر میتوانستام مقاومت کنم و خودم باشم؟ چقدر حاضر بودم برای حفظ پول توجیبیام شرافتام را به دار-و-دستهی قاتلها نفروشام؟ اصلاً میتوانستم؟ شما چهطور؟
پ.ن. سیاست، بازی کثیفیست. خیلی زیاد!
3 نظر:
بابا جان امیرخان مگه بیکاری این حسین درخشان بدجور خرش میره از تو گندهترها رو هم کله پا کرده . جان من بهش گیر نده حوصله ندارم تو هم آلودهی دهان کثیف این آدم بشی
آنگاه که فکر و هویت خود را می فروشی، کم از خود فروشی نکرده ای. که بدتر از آن، کل ماهیت ات را داده ای.
برای من اینگونه است.
منزل لیلی
کلاف سردرگم
قل: هو الله احد
داشتم کنار وبلاگ رو میدیدم، بعد به نظرم اومد به جای عینالقضات یه شعر جدید گذاشتی! بعد که بیشتر خوندم فهمیدم نوشتههای اخیره :))
(با اپرا که میام، عکسها رو برای سریعتر لود شدن، نشون نمیده)
Post a Comment
خانه >>