شب قدر دیشب به سکوت گذشت و چقدر سخت. در جمعی نشسته باشی و دوستان قدیم، هر کسی، بیاید، پس لاجرم به صحبت باید میگذشت که نگذشت. با خود میگفتم و محاسبهی عمر میکردم و زیر تازیانه گرفته بودم روح و روان را که این همه از عشق دم زدن دستاورد اش چیست پس؟ اصلاً چنین شور عشقی را که بر جان ما نهاد؟ چه شد که نهاد؟ دلخوش به چیستایم که چنینایم؟ یاد داستانی از «ابراهیم ادهم» افتادم که گفتهاند: شبی بارانی به کنار کعبه رفت تا بهدور از قیل و قال مردمان، از خدای خویش عصمت از گناه بخواهد. ندا آمد که تو عصمت میجویی و دیگران نیز هم. اگر همه معصوم شوند دریای رحمانی و غفوری من به کجا شود؟ رسیدم به این نکته که اگر عشقی برای من بوده است از همین ایمانام به وجودی لایتنهاهی از مهربانی و کرامت پُر است. وجود خدای اسرائیلی پُر غضب و قهر با ساز من کوک نیست. حس میکنم اگر خدای من نیز بمانند خدایان برخی لبریز از خشم و منتظر انتقام بود این احساس لطف بیکران وی را نمیتوانستم به او داشته باشم. تعبد از سر ترس زیاد به نظرم جالب نمیآید. حتی راز و نیازهای همراه با ترس و لرز گویی در نهایت چیزی از عمق قلب کم دارند.
مثلاً حضرت حافظ گفته: روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر - «خرمن سوختگان» گو همه را «باد» ببر. خیلی قدرت میخواهد که چنین بیباکانه حرف از سوختهشدن و با باد رفتن بزنی. شاعری بود در همدان که بهنام «غبار» تخلص میکرد. این فرد به تخلص خویش رسید. «شجریان» در مورد «مشیری» گفته بود که او شبیه شعرش بود. غبار در نهایت سوخت و از وی جز غباری برجای نماند. اینکه حافظ گفته گو همه را باد ببر. در عالم واقعیت معنا پیدا کرده. تمثیلی نیست. بر خلاف زبان تغزل، استعاره نیست. یکی پیدا شود و از سوز و شور عشق چنین شود. عارفی بود بهنام محمد جواد آقا انصاری همدانی، او هم چنین بود. در اواخر عمر به پزشک مراجعه کرده بود، پس از معاینه به او گفته بود: اين قلب بيست سال است كه در تحت فشار شديد عشق واقع است. بعد پرسیده بود که آیا خاطرخواه هستی؟ این شرر که چنین زبانه کشیده یا اندک اندک سوزانده از کجاست؟ خلاصه اینکه من خدای حافظ و غبار و انصاری را خوش دارم و باکیام نیست که خدای دیگران با ایشان چگونه است.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند
پ.ن. قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه؟
2 نظر:
مطرب عشث عجب ساز و نوائی دارد
سلام. سر زدن گهگاه به وبلاگ شما دوست همشهري حكيم و فرزانه سعادتي است براي بنده. دوست داشتم بيشتر با شما اشنا شوم.
Post a Comment
خانه >>