اسطوره چیست؟
اسطوره داستانی است که بیان کننده منشأ پدیدههای طبیعت، همچنين آئینها و عقاید موروثی به نحوی ساده و عامه پسند می باشد. در این نوع داستان تاثیر قوای مافوق طبیعی در امور طبیعی و انسانی شرح داده میشود. مرز میان افسانه و تاریخ در اساطیر، چنان در تحول است که گاهی یک انسان تاریخی و متعلق به زمان عینی-زمان محدود متعین و قابل توجه- تبدیل به موجود اسطورهایی و متعلق به زمان ذهنی –زمان نامحدود و ابدی– میگردد، و در توجیه پیدایش پدیدهها و آئینها نقشی همچون نقش نیروهای تشخص یافته ماوراء طبيعی به خود می گیرد.1
به زعم میرچاده الیاده اسطوره پیش از آن که هر چیز دیگری باشد داستان است و جاذبهای که اسطوره برای زندگی انسان امروزی دارد نشان دهنده میل درونی انسان به شنیدن داستان است. ولی این سادگی فریبنده است چرا که اسطوره در باطن خود متضمن چگونگی و چیستی بوجودآمدن پدیدهها و حتی خلقت جهان است و اینکه پس از خلقت برآن ها چه گذشته است. بنابراين هر داستانی را نمی توان اسطوره دانست بلكه فقط آن داستانهائی را می توان اسطوره نامید که پیدایش یا آفرینش چیزها و جهان را به ما نشان می دهد.2
نشان دادن یعنی آشكار کردن چیزی با کنار زدن پوشش آن که تا چیزی وجود نداشته باشد تلاشی جهت آشکار شدن آن انجام نمیپذیرد. از سوی ديگر اسطوره به معنای داستان غیرواقعی و دروغ است. بنابراين از تعاریف الیاده چنین برداشت میشود که حقایقی درباره چگونگی پیدایش چیزها از پیش وجود دارد و انسانها با ساختن اسطورهها (داستانهای دروغ) یا افسانه سرایی سعی درآشکار نمودن این حقایق دارند.3
البته باید بدانیم که الیاده آفرینش را به دو معنای محدود و وسیع در نظر دارد. در معنای محدود منظور او آفرینش جهان به اراده آفریدگار است و در معنای وسیع؛ پیدایش هر چیزی از سنت و رسم و رفتار اخلاقی گرفته تا نهادهای اجتماعی و حکومتی و....
به اصطلاح خود الیاده «اسطوره شناسی» (به معنای مجموعه افسانههای آفرینش) بطور کلی همان «ائتوفانی» (تجلی هستی) است و «ائتوفانی» همیشه با «تئوفانی» (تجلی ذات الهی) همراه است.4
فیلسوفان و محققان درباره پیدایش این داستانها نظریات مختلفی ارائه نموده اند:
1. نظریه کتاب مقدس: بر اساس این نظریه؛ تمامی افسانههای اسطورهایی بر اساس روایات کتاب مقدس می باشند؛ اگر چه حقایق آن پنهان مانده و تفسیر و تاویل شده اند. بدین ترتیب «دئوکالیون» فقط نام دیگر «نوح» است، «هرکول» نام دیگر «سامسون» و «اریون» همان «یوحنا» است!
2. نظریه تاریخی: قهرمانان و اساطیر؛ همه شخصیتهائی واقعی بودهاند اما روایات افسانهایی در ازمنه بعدی چیزهائی بر آن افزوده است.
3. نظریه مجازی: تمامی اساطیر کهن، سمبوليك و نمادین هستند و حاوی حقایق اخلاقی و امور دینی و یا تاریخیای میباشند که در طول زمان جنبهی واقعیت بهخود گرفتهاند.
4. نظریه مادی: در ایام باستان عناصری همچون باد، آتش، آب و هوا عناصری الهی بودند که مورد پرستش واقع شدند. رب النوعهای اصلی آنان منشأ قدرت طبیعی این عناصر بر روی زمین محسوب میشدند که اساطیر قدیمی حول محور آنها شكل گرفته است.5
نقش اساسی اسطوره متعلق به منشأ نمادین آن است. زمانی که واقعیتهای غائی، ماهیت توصیف ناپذیری مییابند؛ راهی بجز تبیین آنها از طریق شعر و نماد پردازی نیست.6مهمتر از همه آنکه اسطوره نیازهای عمیق دینی و اخلاقی را برآورده می کند. حتی در مواردی اسطوره می تواند پاسخگوی نیازهای روزمره انسانها نیز باشد. اسطوره را باید جزء لاینفک تمدن بشری بشمار آورد و نه یک داستان بیهوده. اسطوره در پیشبرد اهداف و آرمانهای اجتماعی و دینی نیروئی کارساز است.7
بنابراین کارکردهای اسطوره را می توان بصورت ذیل دسته بندی و خلاصه کرد:
1. توضیح و توجیه حقایق طبیعی و فرهنگی
2. تایید یا ارزش گذاری و توضیح دهندهی آئینها و شعایر.
3. توصیف سرچشمه و پایان جهان و موضوعاتی همچون بهشت و... که مردم هرگز ندیدهاند
4. درمان. بهبود. الهام
منابع:
1. زرین کوب. عبدالحسین. در قلمرو وجدان. ص 404
2. دریا بندری. نجف. افسانه اسطوره. ص 99
3. همان. ص 100
4. همان. صص 101-102
5. بولفینج. تامس. عصر افسانه. داستانهای خدایان و پهلوانان. مهرداد ایرانی طلب. کافیه نصیری. 1377. ص 425
6. الیاده. میرچاده. دین پژوهی. بهاالدین خرمشاهی. ص 97
7. ضیمران. محمد. گذر از جهان اسطوره به فلسفه. 1379. ص 7 به نقل از «جادو، علم، دین» از برونیسلا و مالینو سکی
3 نظر:
ddss
دروود بر شما دوست گرامی. جستار زیبایی بود. اما اسطوره ها بیانگر خصلت و خوی ملل هستند. مانند اسطوره سهراب و سیاوش و اسفندیار که همگی بیانگر خوی پسر کشی ( عدم توانایی اظهار وجود نسل جوان در برابر نسل قدیم ) در ایرانزمین حکایت میکند و ماجرای ادیپ و ژکاست که بیانگر خوی پدر کشی (ناتوانی نسل قدیم در برابر نسل نوین در مغرب زمین ) میباشد...تفاوت اسطوره ها بر اساس آزای تویین بی فقط بر اساس تفاوت در اقلیم و جغرافیاست... پیروز باشید.
از نظر شما تفاوتی بین داستان و افسانه وجود دارد؟
و دیگر این که چرا باید اسطوره را داستان پنداشت؟ شاید در دیدی کلی تر ما هم بخشی از داستان باشیم فقط با
روایتی جدید تر.آیا تاریخ هم به نوعی به اسطوره تبدیل نخواهد شد؟ در جایی افق تاریخ به اسطوره نمی رسد؟
در تئوری انسان شناسی معاصر نگاه به اسطوره خيلی گسترش پيدا کرده به طوری که هر داستان يا روايتی که به نوعی روابط اجتماعی يا سياسی يا فرهنگی يا طبيعی يا تاريخی را بهطور نمادين بيان کند را ممکن است اسطوره بنامند يا برايش کارکرد اسطورهای قائل شوند. روايتهای ملیگرايانه (که در قالب «تاريخ» بيان میشوند) را خيلیها تحت عنوان اسطوره تحليل کردهاند (اصلآ مرز تاريخ و اسطوره برای خيلیها مرز باريکیست، اگر اصلآ چنين مرزی وجود داشته باشد). همچنين است، در سالهای اخير، چيزهايی مثل «اسطورهی مدرنيته» يا «اسطورهی پيشرفت» يا «اسطورهی عقلانيت» و غيره. وجه مشترک اين حرکتها شايد در اين بوده که اسطوره را از قلمرو محدود ذهنيت مردم مثلآ «بدوی» يا «ديندار» بيرون آورده و به همه، منجمله مردمان «مدرن» و سکولار و غربی تعميم داده.
Post a Comment
خانه >>