القصه...
می دانستم که جنونی مردی وارسته از بند تن بود. او چندین سال قبل مرده بود. مراسمی هم که سالیان پیش برایش گرفته بودند گوئی مراسم سالگردی باشد برای کسی که از بند این دنیا سالیان سال بود که رهیده بود. حالا که رسما رفته بود و خبر رفتنش را نه چون زندگی مهجورانهاش در خفا بلکه علنی کرده بود، می توان هرجا سراغش را گرفت و غزل از او خواند. همین. اینرا نوشتم که یادمانی از او در این دفتر ثبت افتد.
پ.ن. 2: شرح حالی مختصر به همراه چند غزل از او
پ.ن. 3: عکسی دیگر از پرنگ (منبع ایسنا)
0 نظر:
Post a Comment
خانه >>