القصه...
خوب. «نوذر پرنگ» هم رفت. مات شده بودم با رفتنش. من از نزدیک ندیده بودمش اما اوضاع و احوالاتش را هر از چندگاهی خصوصا آنزمان که دوستی مشترک بواسطهی پدرش که از رفیقان نزدیک او بود، پیگیر و مطلع بودم. تصنیفی هم که گروه دانشجویان موسیقی سوره بر اساس شعری از وی چند سال قبل ساخته بودند را نیز شنیده بودم. بیا مستی مکن بنشین! نمیبینی دگر مارا....می دانستم که جنونی مردی وارسته از بند تن بود. او چندین سال قبل مرده بود. مراسمی هم که سالیان پیش برایش گرفته بودند گوئی مراسم سالگردی باشد برای کسی که از بند این دنیا سالیان سال بود که رهیده بود. حالا که رسما رفته بود و خبر رفتنش را نه چون زندگی مهجورانهاش در خفا بلکه علنی کرده بود، می توان هرجا سراغش را گرفت و غزل از او خواند. همین. اینرا نوشتم که یادمانی از او در این دفتر ثبت افتد.
پ.ن. 2: شرح حالی مختصر به همراه چند غزل از او
پ.ن. 3: عکسی دیگر از پرنگ (منبع ایسنا)


0 نظر:
Post a Comment
خانه >>