Tuesday, March 20, 2007

عهد و پیمانی با خویش

سال 85 برای من سال خوبی نبود. برای بسیاری نیز همچنین. سالی بود که رشته‌ی الفت میان دو دوست، به خاطر حماقت شخص ثالثی از هم گسست یا اگر نه تمام آن که خاطرات‌اش هنوز باقی است، اما به موئی گوئی بند است تا در طوفان حوادث آینده‌ی هرکدام محو شود. اگر همدلی و همراهی کسی که خود می‌داند کیست نبود، شاید سخت‌ترین سال عمرم تا کنون می‌شد. از طرفی؛ مانع‌تراشی‌های بی‌امان محیط اداری برای تحصیل از یک‌سو و آزار و اذیت‌های جائی که دانشگاه می‌خوانندش نیز از سوی دیگر، امانم را سخت بریده بود. بگذریم که قصه از این دست غصه‌ها فراوان است.
حالا که سال 85 گذشت و تا سال 86 یک گام بیشتر نمانده، می‌خواهم با خودم تعهدنامه‌ای امضا کنم که اگر سال بعدی بود و من زنده بودم، بندهای این تعهدنامه را یکی یکی از خاطر بگذرانم و به آن نمره بدهم. سال 86 باید به این خواسته‌ها برسم. ایده‌هائی که در سال قبل در ذهن پروراندم.

- درست 15 سال پیش در روز عیدی با خودم متعهد شدم که از کسی کینه به دل نگیرم و تا حالا که نگرفتم. حالا می‌خواهم با خود تعهد کنم که امسال، خُلق و خوی خویش را در ظاهر و در باطن، پالایشی عظیم کنم. در برخوردم با افراد جانب عقل نگه دارم و بدانم که سلوک باطنی چیزی غیر دیوانگی‌های ظاهری است! حرمت افراد را بیش‌تر باید نگه داشت. و از آن مهم‌تر حفظ حرمت نفس است که به دست خویش است. شرمنده‌ی خلق خویش نبایدم شد. و در نهایت؛ چیزی که بدان سخت محتاجم. دعای خیری است که از همگانم باید طلبید. باید چون کنم که گر بلغزد پای فرشته‌ام به دو دست دعا نگه دارد. این از دستور سلوک سال جدید! اما سایر بندهای تعهدنامه:
- گسترش حوزه‌ی کاری آزاد با توجه به 3 بخش طراحی گرافیک / طراحی پارچه و لباس / طراحی وب و برنامه نویسی. که دوتای اولی باید کاملا عملی شوند و امتحان خود را پس دهند.
- گسترش حوزه‌ی مطالعات تخصصی در زمینه‌های ادیان / فلسفه‌ی ادیان / عرفان و شاخه‌های آن. برنامه‌ی مرتبی نیز باید بچینم که از منابعی چون دایرة المعارف بزرگ اسلامی و کتابخانه‌های ملی و مجلس سخت سود ببرم که با یاری اساتید عزیزی امکان‌اش فراهم می‌شود.
- پرش به یک مرحله بالاتر در زمینه‌ی تحصیلی.
- سامان دادن به زندگی و به سبک زندگی. بر قرار کردن یک توازن منطقی میان کار و تحصیل و مشغله‌های علمی.
- می‌خواهم سال 86 تا می‌توانم از سیاست و سیاسی-نمائی به دور باشم. می‌خواهم تا جائی در توانم هست از دور به این مقوله نگاه کنم.
- و در نهایت رسیدن به یک قرار است. یک قرار با کسی که هست. باید تلاش کنیم و جاده‌ها را صاف کنیم. مشکلات را که می‌بینی زیاد است. باید سعی و کوشش بلیغ کرد و همت بلند داشت. صبر کرد و صبر کرد بر مصائبی که هر لحظه شاید بر سر یکی فرود آید. بر زبانم می‌رود که «اللهم انی اسئلک صبرا جمیلا».

راستی. به قول حمید مصدق عزیز؛ چه کسی می‌خواهد من و تو «ما» نشویم؟ خانه‌اش ویران باد!