مستی ما و لطفی
1- احساس خاکی: لطفی دیشب باز نواخت. بعد 25 سال میگفتند. من فقط یک احساس داشتم که با ساز لطفی همیشه همراه بوده است. نمیدانم چرا وقتی لطفی مینوازد؛ حتی اگر «اصفهان» هم نباشد؛ باز بوی خاکی آب خورده در مشامم میپیچد! بوی کوچههای اصفهان و کاشیهای مسجد شیخ لطفالله. این حس همیشه با صدای مضرابهای لطفی همراه من بوده است. من در ساز لطفی اسلیمی میبینم. دیشب وقتی قطعهی «هو حق مددی» را میخواند و مینواخت؛ دیگر کامل «درویش حسن» را به یاد آوردم باز در همان اصفهان. این احساسها اما زیرین بود.
2- احساس عامیانه: لطفی موسیقی عرفانی را باز نواخت با صدای بم و داغدارش زمزمهاش کرد. نمیدانم این موسیقی تا چه حد برای او جدیست. چیزی که برای من مهم بود و به نیمهی پر لیوان آن که نگریستم، از انزوا درآوردن یک وجه از وجوه فرهنگ عامیانهی ماست که در موسیقی عرفانی آنهم از نوع قلندروشیاش تبلور یافته. چقدر دوست داشتم که حس و حالم مناسب بود که بیشتر درین باره بنویسم که نیست.
3- برخی از دوستان نظر داشتند که موسیقی لطفی و لطفی در همان 15 سال پیش یا پیشترک، در «رمز عشق» درجا میزند. نمیدانم این رفقا چه سودی میبرند که آب گلآلود میکنند هرجا که میروند. لطفی برای انجام حرکات محیرالعقول بر سر صحنه نرفته بود. از لطفی انتظار ارائهی چیزی جز ردیف داشتن نابجاست چنانچه با قدرت میگویم نظرم در خصوص شجریان هم همین است. نوآوری را به «علیزاده» و «ساکت» بسپارید که عمرشان دراز باد. بگذارید محض رضای خدا یکی ردیف را درست بنوازد و بخواند نه که از صدی، نو و نهتایشان خارج بخوانند و بنوازند.
4- دیشب کسانی را دیدم که به تلخی سرشان را بر میگرداند. برخی را دیدم که به نشناختن یاران قدیم افتاده بودند و چهار نعل میتاختند در این وادی. دنیای کوچکیست. هیچ چیز برای من صورت پیر دردآشام شعرمان نبود. «سایه» که بی صدا و سایه وار آمد و رفت. کمی که بگذرد هم دربارهی لطفی بیشتر خواهم نوشت و هم با «دکتر سروش» حرفها دارم و هم با کسان دیگر. کمی بگذرد فقط.
Labels: موسیقی
5 نظر:
بسم الله الرحمان الرحیم. سلام!
آیا با آنچه بانو دینا کاویانی در
http://abiraha.persianblog.com/1386_4_abiraha_archive.html
نوشته موافقی؟
با سپاس از پیامتان و عذرخواهی به خاطر زحمتی که برایتان ایجاد کردم. درباره ی دلایل آقایان باید بگویم هرکس نگران یک روز نماز و روزه ی فرزندش می باشد، خود می تواند حساب ماه و سال آن را داشته باشد و نیازی به دست بردن در اسناد ملی نیست. فارغ از آن که آن قدر دین را در ظواهر گرفتار کرده ایم که شیرینی آن دل را می زند.
سلام سوشیانت جان
بی ربط است. اما چای آلبالو را همان طور که پیش نهاد کرده بودی امتحان کردم. خوب بود و لذت بردم. ممنون
سوشیانت هزاره تو در تو
می آیی و می روی و نمی ماند از تو نشانی
نظری بحثی ابرازی
هر که هستی از هر کجای این بی آباد دنیا
آزاده باش
یا حق
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام
!
درباره ی
نفسی که می آید و می رود
سعدی چه زیبا گفته
!
احمدی نژاد گفته بود اومانیسم و لیبرالیسم سازمان برنامه را گرفته بود
!
عجب نابغه ای است این برادر احمدی نژاد ما
!
***
قربانت
سیدعباس سیدمحمدی
Post a Comment
خانه >>