Saturday, July 21, 2007
خوب مثل اینکه خواهر زادهی مخمل معروف وبلاگستان هم صبح امروز ساعت 4:30 به کلبهی درویشانهی حقیر تشریففرما شدند. حداقل از مثل بز بودن حضرتشان فهمیدم که نسبتی با مخمل مذکور دارد. رنگ پوست و لابد صدایش هم همین طور.
خواب بودم که شنیدم یکی دارد با فاصله از من، مویه میکند. اول خودم را به نفهمی مطلق زدم، دیدم خیر. بیخیال نمیشود. خواب هم نمیدیدم. بعد مثل اینکه با زبان نفهمی روبرو شده باشد که به بیدار شدن اهمیت نمیدهد؛ اول زد یک ساعت فرانسوی و شمعدان لاله عباسی مال عهد قجر را پرت کرد روی تشکچهی زیرش. [به احتمال زیاد زورش به سماور بغلاش نرسیده بود.] فیالفور دست به کار شد و پریده بود به دوعدد دف که به دیوار میخ کرده بودم. وقتی در طرفة العینی یک طرف اتاق را با خاک یکسان کرد. ساکت شد. بعد که من هاج و واج از صدا و توهم زلزله از زیر پتو سرم را دادم بیرون؛ جری تر شد و آمد درست از پشت سرم ویراژی داد و خواست از قفسهی کتابها برود بالا. مرا بهت زده ببینید در آن حال که دارم اصولا به نسل گربه فحش میدهم. ده - دوازدهتایی کتاب که پرت کرد پائین، بالاخره به بالای کتابخانه رسید. لااقل همانجا هم صبر نکرد. خودش را به طرز فجیعی پرت کرد پشت آن که فضای کمی برای نفس کشیدن کتابها دارد. خوب حالا فکر میکنید من باید چه میکردم؟
مخمل به حالت بدی پشت قفسههای تا سقف پر شده از کتاب گیر کرده بود. یعنی بین دیوار و کتابها تقریبا با کله آویزان شده بود. یک میو میوئی میکرد که جگر آدم را آتش میزد. هرچی هم بهش گفتم ساکت بابا دلمان کباب شد، دست بردار نبود. پدر که بعد از شنیدن سرو صداها آمده بود بالا هم خنده کنان داشت مرا میدید. با کلی زور و بسم الله و یاعلی مدد که یکی از قفسهها را کمی جلو دادیم و آقا را راحت کردیم، دیدم که رفت بلکل زیر قفسهها و خلاص. حالا کی بخواهد بیرون بیاید هم معلوم نیست.
این هم زندگی ماست که شبها عمراً اگر مثل آدمیزاد سر ساعت مثلا 10 بخوابیم، صبحها را هم که دارید دیگر. یک بار بوی تریاک کشی پسر همسایه بیدارمان میکند یکباز هم یک گربهی به تمام معنی بز.
پ.ن. اسم این نوشته اول «شبانه -2» بود که بعداً به نام «انقلاب مخملی» تغییر داده شد. صدا و سیماییهای اطلاعاتی یا اطلاعاتیهای صدا و سیمایی هم من در را برویشان باز میکنم، تشریف یاورند خود «مخمل» را دستگیر کنند. البته خواستند میتوانند مرا هم به عنوان کسی که انقلاب مخملی از خانهی او شروع شده بازداشت کنند! راستش از خود مخمل که پرسیدم هرگونه ارتباط با هاله اسفندیاری و جهانبگلو و کیان را رد کرد و گفت: به احتمال زیاد ایشان با گربههای دیگری رابطه داشتند. وی در ادامه افزود: اصولا نسل مخملها از ایران شروع و حداکثر تا لندن پیش رفتهاند و وجود خارجی هرگونه عامل مخملی آمریکائی کذب محض است و ایشان به نمایندگی از تمام مخملهای عالم میتواند درین خصوص توضیحاتی را در تلویزیون ایران به سمع و نظر ملت همیشه در صحنه برساند.
1 نظر:
الهی! بچه خوب لابد از فضای اتاق شوکه شده بوده... البته مخمل ها يک مشکل کلی هم دارند که اصولا از آدم خواب خوششان نمی آيد ما هفته ای پنج بار حد اقل ناچاريم ساعت چهار و نيم صبح بيدار شويم که آقا خانه را روی سرشان نگذارند. همين که بيايی از اتاق خواب بيرون کافی است. خيالش راحت می شود که بيدار هستی و می رود گوشه ای می لمد و چشم خمار می کند. (البته نود و نه درصد موارد پدر مخمل کلا به روی مبارک هم نمی آورند و من ناچارم بی خيال خواب شوم).
Post a Comment
خانه >>