سخنی
... ثم قال للحسین: یا بُنیّ! ما شَرُّ بعدَه الجنّةُ بشر ٍ و لا خیرُ بعدَه النارُ بخیر و کلُّ نعیم ٍ دونَ الجنةِ محضورٌ و کلُّ بلاءٍ دون النار عافیةٌ. اعلم یا بُنیّ أنَ مَن أبصرَ عیبَ نفسِهِ شُغِلَ عن غیره و من رضِیَ بقسم ِ اللهِ لمْ یحزنْ علی مافاتَه و مَن سَلّ سیفَ البغی قُتِل به وَ مَن حَفَر لِأخیهِ حُفرةً وَقَعَ فیها و من هتَکَ حجابَ غیرهِ انکشف عوراتُ بیتهِ علی الناس و مَن نَسِیَ خَطیئتَهُ استعظمَ خطیئةَ غیره ...
... سپس به حسین فرمود: پسر عزیزم! حقیقتا شری که بعد از آن بهشت باشد شر نیست و خیری که بعد از آن دوزخ باشد [نیز] خیر نیست و هر نعمتی جز بهشت محرومیت است و هر مصیبتی جز آتش دوزخ سلامتیست. بدان ای فرزند عزیزم که هر کسی عیب خود را ببیند؛ از عیب دیگری رویگردان شود و هر کس به تقدیر الهی راضی گردد؛ بر آنچه که از دستش میدهد، اندوهگین نمیشود و هر که شمشیر ستم از نیام برکشد؛ با همان کشته شود و هرکس برای برادرش چالهای کنَد؛ خود در آن افتد و هر کسی که پردهی آبروی کسی بدَرَد؛ زشتیهای خاندانش بر مردم آشکار میگردد و هرکس خطای خود را فراموش کند؛ خطای دیگری را بزرگ میشمرد ...
از رفقا هم میخواهم که دیگر بیخیال هرچه انقلاب فرهنگی و غیرفرهنگی و خاطرات رنگارنگِ در این خصوص شوند. وقت ایشان حیف که ثانیهای تلف موضوعاتی شود که خیلی از ما حتی حضوری در آن زمان نداشتیم.
Labels: سروشنامه
5 نظر:
سلام دوست عزیز
قبول دارم که زمان عنصری با ارزش است و شاید هم که شما در زمانه آن انقلاب های فرهنگی انجام شده توسط آقابانی چون سروش نبوده باشید. اما من خانواده هایی را می شناسم که دیگر فرزندانشان سال هاست که با آنها زندگی نمی کند و جان در خاک دارند. تنها و تنها به یک دلیل ساده و آن هم همان انقلابات فرهنگی است که حضراتی چون سروش در راس آن بودند. تامل بفرماید، آیا مولا علی هیچ گفتاری در باب پایمال شدن خون انسان ها در گفتارشان ندارند؟ فکر نمی کنم کسی از بستگان و اعضای خانواده آنانی که حالیا روی در نقاب خاک دارند، خواستار مقابله به مثل با آقای سروش باشند. اما به راستی ایشان آنقدر مهم است که باید حافظه تاریخی ملتی را به خاطر شان حضورشان نادید شمرد؟ دیگر آنکه شاید برای دوستانی چون شما، سخنان ایشان در گهربار باشد، اما بالشخصه بیشتر دوستدار شنیدن حقیقتی هستم که زمانی و در هنگامه نوجوانی شاهد تمام بلایا و بدبختی هایی بودم که همان حقیقت (که گوشه ای نه چندان ناچیز آن بر دامان جناب سروش است) موجب شده و به مراتب بیشتر دوست دارم تا که به نوعی مس از زر تمیز داده شده باشد.
باقی بقایت
سلیمان عزیز، منظور مرا در جملاتی که برای سروش نوشتم گرفتی که چه بود اخوی؟ بعید است. کمی تامل کن. شاید به پاسخی بهتر رسیدی. معتقدم دانستن این که چه کسی مسبب چه بلایائی بوده چیزی را حل نمیکند. ولو اینکه آنفرد واقعا خطاکار هم بوده باشد. چه فرقی میکند دیگر؟ به فکر سازهی تازهتری باید بود؛ بیانقلاب.
سلام
هرچند سنم به اون انقلاب قد نمي ده اما اثراتش در لحظه لحظه درس خوندنم با من همراه بوده
مطمئنم شما هم اساتيدي داشتين كه به موهبت اين انقلاب خودشونو رو لايق دريافت لقب استادي دونستن!
امیر جان،
من کار چندانی به حرف سليمان ندارم، ولی فکر میکنم در تمام اين دعواها يک چيز روشن است و حرف سروش هم همين است که اگر قرار است کسی ملامت بشود، که بايد بشود، چرا از وسط اين همه آدم يقهی سروش را میگيرند؟ اگر انتقامجويی نيست، پس چیست؟ يعنی مثلاً سليمان گمان میکند شورای انقلاب فرهنگی، شورايی بوده يک نفر و تصميمهایاش را سروش میگرفته است؟ حرف سروش هم همين است که آنها که تصميم میگرفتند و تصميمهای ويرانگر ديگرانی بودند که هيچ کس از آنها حسابی نمیخواهد و حسابِ چيزهايی را از سروش میخواهند که او مسئولاش نبوده است.
بگذار صريحتر بگويم که اگر قرار باشد کسی پاسخگو باشد، همهی ملت ايران بايد پاسخگوی انقلابشان باشند، از تک تک آن افرادی که مخالفت فکری و عملی با شاه کردهاند تا کسانی که قدرت را به دست گرفتهاند! اين نحوهی نگاه به جامعه نه علمی است و نه انسانی. من فقط يک چيز از آن میفهمم: انتقامجويی. و خوب اگر قرار باشد تسويه حساب کنيم و انتقامجويی چرا يقهی همه را نگيريم؟ «گر حکم شود که مست گيرند / در شهر هر آنچه هست گيرند».
فرق سروش به بقيه اين بوده که زود از اينها جدا شده است و به کار علمی و روشنگری پرداخته، با تمام عيب و ايرادهايی که کار علمی میتواند داشته باشد. حالا بايد تاوان بدهد که چرا متصل به قدرت نمانده است و حالا منتقد شده است؟ آقايان اگر سروش را آويزان يا دراز کنند، رضايت میدهند؟ ولی گرفتيم که سروش را دراز کردند، آب رفته به جو بر میگردد؟ من صريحاً يک چيز میفهمم و آن هم انتقامجويی است و تشفی خاطر. تشفی جستن، روش انسان بالغ و پختهی قرن بيست و يکم نيست. اين روشهای قبیلهای و انتقامجويانه کهنه شده است و نه مسألهی من است نه مسألهی تو.
سروش را دقیقا به همین علت که بر روش ایشان ثابت قدم نماند حالا به میان معرکه انداختند. از میان آن کسان که در انقلاب فرهنگی شریک بودند کدام یکیشان، پیشانی سفیدتر از باقی درآمد؟ سروش علم بلند کرد و سینهاش را برای هدف تیر ملامت قرار گرفتن نشان همه داد. حالا حالاها هم باید پذیرای این سخنان باشد. عملکرد سروش درآن زمان مورد بحث است. که البته دیگر فرقی هم نمیکند که چه کرد و چه باید میکرد. من با پرداختن به نحوهی عمل او، چه درست و چه غلط، مخالفم. زیرا که چیزی را حل نمیکند. امروز سروش روشنگری میکند. همین مرا بس. حتی اگر زمانی برای جماعت از انقلاب درآمدهی کنونی، نقش پولس یا آشوکا را قبل از رسالت و هدایت بازی میکرده است.
Post a Comment
خانه >>