یک وقتی میفهمی نماز هم قلابی بود. تلاش کردی و تن خودت را سختی دادی اما میبینی که روزه هم ناقلا قلابی از آب درآمد. حالا من نمیگویم نخوان یا نگیر. استغفرالله! اما اینها همهاش به همین درد میخورد که تو را به در خانهی ولایت برساند. نشنیدی میگویند برای اهل محبت نماز نیست؟ عبادت ندارند؟ چون به درب خانهی علی که رسیدی دیگر تمام است. همهی اینها فقط برای همین است. بعدش خلاص. علی همه را از تو میگیرد. اما وقتی هم که رسیدی به درب خانه، با ادب باشیها. از سر احتیاج بیحرمتی نکنی! درب خانه را آتش نزنی....
Labels: واقعه
2 نظر:
این نوشته ات شدیدن منو یاد کتاب باران خلاف نیست علیانی انداخت که ملهم از حاج دولابیه! انصافن یه تیکه از حرفای دولابی نیست؟
حسین عزیز. اگر واقعهها را دنبال میکردی متوجه میشدی که تماماً آنچه در آنها ذکر میکنم از حاج اسماعیل است و لا غیر.
مستدام باشی و پیروز.
Post a Comment
خانه >>