Wednesday, October 03, 2007

صحرای محشر در تهران

گوشه‌ای از این شهر شلوغ خانه‌ای بود در کوچه‌ای مشجر، حوالی چهارراه قنات خیابان دولت، که میثاق بسته بودیم تا هر جمعه، صبح اول وقت، به آن‌جا برویم و با نفس‌های پیرمرد هوایی تازه کنیم. چند سال‌اش را نمی‌دانم اما من صبح آدینه تا از کوه می‌آمدم پایین یک راست به آن‌جا می‌رفتم یا از خانه خودم را می‌رساندم. این شب‌ها که می‌شد، مجلس را زنانه - مردانه می‌کردند. زن‌ها همان خانه و مردها چند خانه قبل‌تر، منزل پسر ارشد که حالا زده و خانه‌ی پدری‌اش را به هر دلیلی خراب کرده که لابد چند طبقه‌ای بسازد برای خود یا غیر! خلاصه همیشه خراباتی بود برای خودش مجلس آن مرد. همه بودند. همه جور تیپ آدمی می‌آمد. حالا هم می‌آیند. مثل دیشب که عباس جدیدی پهلوان بود، حمید استیلی فوتبالیست بود، و آن‌طرف‌تر که رضا کیانیان با چهره‌ی آرامش نشسته بود. راننده‌های کامیون‌های بیابان در کنار چهره‌های تازه از زیر گریم و بزک درآمده‌ی سینما می‌نشینند و همه سر در جیب مراقبه فرو می‌برند. فرقی نمی‌کند چه هستی، که هستی! همه گوش می‌دهند به سخنان مرد که از محبت می‌گوید و عشق و اهل عشق. این همه تضاد را چه کسی می‌تواند به آرامی کنار هم بنشاند؟ همین جوان با موهای سیخ سیخی که آمده را اگر فردا صبح ببینی، شاید یکی دیگر مثل همان جوانک ریش توپی تپل که روی موتور هوندای 125 خود، پیرهن سفیدش را روی شلوار می‌اندازد و با چفیه‌ای به گردن در خیابان ویراژ می‌دهد و حالا آمده درست پشت سر جوان اولی نشسته؛ دارد به سبک جدید امر به معروف می‌کند. اما او آمده و کنار افسر ارشدی از نیروی انتظامی هم نشسته. با خیالی آسوده. مأمنی‌ست این‌جا و کسی را به کسی کاری نیست. احساس خوب جایی که برای خودت هست و راحتی درآن را داری. اطمینان که تا این‌جایی حتی اگر عزراییل هم بخواهد مزاحم اوقات شریف‌ات شود می‌توانی بی تشویش به او بگویی حالا وقت نداری و بعداً بیاید! این خانه همیشه برای من کارکرد صحرای محشر را داشت که بالاخره همه باید بیایند و می‌آیند. از درویش و زاهد گرفته تا پسرکان زیرابرو برداشته و اهل موسیقی و آواز و شعر و نوحه و مرثیه! همه هستند خلاصه. همه هستند.

2 نظر:

Anonymous Anonymous نوشته...

سلام! ببین کیه این پیرمرد که میگی؟ تو رو خدا بگو! آدرس دقیق ترشم می دی؟ تو رو خدا؟ از ساعت چند شروع میشه؟ هنوزم صبحهای جمعه بر قراره؟تو رو خدا جواب بده!

10:56 PM  
Blogger Saoshyant نوشته...

این پیرمرد یکی بود اگر بخواهی که باشد هست، وگرنه دیگر نیست. خودت که در نوشته‌ی قبلی به اسم آن اشاره کردی که!
حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی و والسلام

4:29 AM  

Post a Comment

خانه >>