مدرسه تعطیل شد!
نسل حالا جوانان خاصی دارد. جوانی که با نفرت زیسته، نفس کشیده، نفرت را جستجو میکند و با آن عمل میکند. این جوان مغزی برای درک رنگ ندارد. زیبایی را حس نمیکند. هوای تازه نمیداند که چیست. انگ زدن، تهمت زدن تنها به جرم اینکه با او همفکر و همپیاله نیستی برای او مثل آب خوردن است. نباید از فردایش ترسید؟ او قربانی کیست؟ مغز او چرا باید با خشونت پر شود؟ اندیشیدن بهخودی خود هم سرانهای بسیار اندکتر از آن چیز که من و تو فکر میکنیم در میان ما ایرانیان دارد. روزنهای چون «مدرسه» تنها مثل یک شکاف کوچک بود که هوایی تازه را به داخل فاضلاب اندیشههای متعفن شده از شدت تراکم و رکود، رهنمون میشد. چرا بستند؟ نمیترسند؟ از فردا باید ترسید. از خشک مغزانی که کمر امام صادق را، کمر علی را، کمر هر چه عالم معقول را در برهههای گوناگون زمانی شکستند باید ترسید.
پینوشتی برای آینده.
از حسن خلق علی، یکی، چنین حکایت کردهاند: علی ناشناس با مردی از اهل ذمه همسفر شد. مقصد علی کوفه، و مقصد مرد اهل کتاب، جایی دیگر، بعد از کوفه بود. مولا راه مشترک را با او در کمال صميميت پيمود. هنگامیکه بر سر دو راهی پایان رسيدند و آن مرد خواست از علی جدا شود، مشاهده کرد که علی نيز با او میآيد. با تعجب پرسيد: مقصد تو کوفه بود و راه کوفه طرفی ديگر است. علی گفت: تو با اين مصاحبت کوتاه حقی بر گردن من پيدا کردی و چون مقداری تو را در مسيرت مشايعت کنم، آن حق ادا میگردد. که رسول ما فرمود: هرگاه با شخصی همسفر شديد او را بر سر دو راهی رها نکنيد، بلکه به پاس هم سفری، مقداری او را مشايعت نموده سپس از او جدا شويد و راه خود را تعقيب کنيد. آن مرد گفت: بهراستی به شما چنين دستوری داده شده است؟ علی فرمود: آری. فرد اهل کتاب گفت: اگر گروههایی از مردم جهان، پيرو او شدند، بهواسطهی همين کرامت نفس اوست! سپس علی را، در حالی که نمیشناخت، گواه گرفت که من نيز بر آيين اسلام هستم. (اصول کافی، چاپ جديد، جلد2، صفحهی670)
و عجبا که علی حتی سعی در مسلمان کردن او نیز نکرد.
4 نظر:
من هم بسيار متاثر شدم و ديدار شما را در مشهد هم چشم کشان ام.
با سلام آقای ریاضی
من هم بسیار از این خبر متاسف شدم. لطمه ای که از بسته شدن مجله هایی چون مدرسه و کیان به جامعه ی روشنفکری ایران وارد می شود اسف بار است. من خودم این مجله را ندیده بودم ولی جسته و گریخته از مقاله های آن در اینترنت مطلع بودم و به نظرم مجله ی بسیار پرباری بود. بخ خصوص که ظاهراً به گونه ای مطلق به جریان خاص فکری اختصاص نداشت.
به هر حال باید متاسف بود و خون دل خورد.
پیروز باشید
سلام!
لطفاْ نظر شريفت درباره ی مقاله ام
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/post-278.aspx
نظرتان درباره ی «فیلترینگ» و «ممنوعیت استفاده از تلویزیون ماهواره ای» چیست؟
***
فقط تو عینکی بودی وسط اون همه دانش آموز؟
چه عکس جالبی گذاشتی
***
اول و آخرش توقیف و فیلتر و زندان و اعدام و ... است
***
سیدعباس سیدمحمدی تهران
تسليت مي گم. يادمه زماني كه كيان تعطيل شد براي اولين بار غم از دست دادن عزيز رو تجربه كردم. تا مدتها گيج بودم و حتي نميدونستم اعتراضمو بايد به كي و كجا اعلام كنم....بعد از اون ديگه بي حس شدم. چيز ديگري جاي كيان رو پر نكرد ...و تعطيلي نشريات بعدي هم اونقدر عادي شد كه اعتراضي در من نيانگيخت.
و بعد از اون هم هيچ نشريه اي رو مرتب و با وسواسي كه براي كيان خرج ميكردم تهيه نكردم. مدرسه رو دوستانم برام ميگرفتند. چون فكر ميكردند حتما تهيه خواهم كرد.
منتظر چنين خبري بودم. منت گذاشتند تا الآن مجال دادند.
Post a Comment
خانه >>