استاد محمد رضا لطفی را می گویم
.
آمده. خبرش را شنیده بودم از دوستانم. گویا به شدت هم با یارانش مشغول برنامه ریزی هستند تا کار را شروع کنند. بگذار دلمان خوش باشد که روزی، روزگاری، باز این درخت تناور اما نیمه جان موسیقی اصیل ایرانی را ببینیم که دارد ثمره می دهد. خدا کند که
آمدنش نوید روزهائی را بدهد که شجریان خودش بود نه کس دیگری! لطفی جدی و با حوصله ساز می زد و ... .
لطفی می تواند محرک خوبی باشد. می تواند حتی جان تازه ای باشد. به شرطی که بخواهد و بخواهند! که خود را درگیر بروکراسی های خود خواسته نکند! که کار کند. عمیق. نه مانند خیلی از کارهائی که آن طرف کرده و دور از چشم مخاطبان عام و حتی خاص که برخی درز کرده و دیدیم که چیزکی نبوده در مقام و شان استاد.
او بر گردن موسیقی حق بسیار دارد. می دانم. او برای حد اقل من رویائی از شور و عشق است. او برایم خاطراتی را زنده می کند که فراموش نشدنی اند و برای خیلی های دیگر. ساز او چنانم کرد که تا مدتها آنقدر کاست "عشق داند" را گوش دادم تا نوار از بین رفت و این قصه دفعتی دیگر هم تکرار شد! حالا او آمده.
بگذار دلمان خوش باشد .
Labels: موسیقی
1 نظر:
سلام.دوست گرامی و ممنون از بذل توجهی که انتظارش نمی رفت.نوشته بودم گاهی در حجم وجود خود جای نمی گیرم .نوشتن که جای خود دارد.{جای آنست که خون موج زند در دل لعل / زین تغابن که خزف می شکند بازارش }وصف حالی اندک برای استاد لطفی عزیز .شاد کام باشید.هماره
Post a Comment
خانه >>