Sunday, July 22, 2007

یادداشت‌های شهر شلوغ

1- رفتم به بانک سامان شعبه کالج که کارت خریدی ابتیاع کنم برای کنسرت استاد. صف خرید کارت شلوغ بود. شلوغ‌تر از همیشه و متصدیان باجه هم جوان و تازه کار و الخ. ملت فهیم ما از 20 سال پیش که من یادم می‌آید برای کنسرت شجریان همین بودند که امروز دیدم، بی‌صبر و پرخاشگر. بی‌اینکه امیدی داشته باشی که بفهمند هدف از خریدشان و مقصد نهائی‌شان، شنیدن صدائی‌ست از درون خود که با سر-و-صدا و قیل و قال قبل و حین و بعدش بدست نمی‌آید؛ چه آن زمان که شبی را تا صبح پشت درب‌های تالار وحدت کشیک می‌کشیدیم و چه امروز که خرید را منوط به اینترنت کرده‌اند. با خود لختی اندیشیدم همین کسان‌اند که در وقت کنسرت هم زنگ موبایل‌هاشان لحظه‌ی آرام نمی‌گیرد.
2- من برای دیدار اولم با سیمین عزیز که آخرین نیز بود، چیزی نوشته بودم که بدهم دستش و بی‌اینکه حرف بزنم فقط شنوای سخن او باشم با این مضمون که وقتی «سنگی بر گوری» را از کارتن‌های خاک گرفته‌ی دائی‌ام دزدیدم نمی‌فهمیدم که اسپرم و تخمک چیست و فقط فهمیدم که بچه‌ای در کار نیست که مهم نبوده و نیست. حالا بیا و برای ما مادری کن و ... که خندید و ... آن زمان هم بچه بودم و هنوز نیز. می‌دانم از دوست عزیزی چندباری سراغی گرفته بود و حالی از دور پرسیده بود و باز نرفتم که معذور بودم [معذور بودم؟ چه جمله‌ی احمقانه‌ای!] و حالا مثل سگ پشیمان.
شاید بشود رفت به بیمارستان پارس برای دیدن این همه لوله و دم و دستگاه عجیب و پارچه‌های سپید و آبی که در بین‌شان محصور مانده. با اشکی که نه. باید لعنت را دم به دم بر خودم بفرستم. یعنی دیگر معذور نیستم!؟
یک توجه: شاید بسیاری نمی‌دانند همین آزادی نیم‌بندی که در این حکومت به فرمان آیت‌الله صادر شد از موسیقی و ادبیات؛ یک سرش مدیون همین زن به خواب رفته است که در همان اوان استقرار حکومت با گروهي از اهل هنر به دیدار وی شتافتند تا جلوی بسیاری از خرابی‌ها را بگیرند که گرفتند. کسانی چون او و حشمت سنجری و ....

1 نظر:

Anonymous Anonymous نوشته...

بسم الله الرحمان الرحیم
سلام!
نوشته های جدیدت را خواندم
من سالها قبل در منزل پدرم که بودم یک بار یا دو بار با این موضوع گربه که تعریف کردی روبه رو شدم
گربه از ما هراس داشت
ما از گربه
قسمتی از پرده کرکره را خراب کرد
نزدیک بود تلویزیون را بیندازد
الان هم خیلی حساسم روزها و شبها پنجره ی بالکن یا حتا در اتاق باز نباشد تا گربه از طبقه ی پائین یا جاهای دیگر نیاید سراغ نوزاد
نوشته های انتقادی نسبت به کنسرت لطفی خواندم
نمی دانم هم میهن بود یا شرق
سروش که به نام واقعی ی خود اشاره نمی کند، عجیب نیست اگر به اثری از آثار خود هم اشاره نکند
البته مهم نیست
والا ماها (که شاید سروش هم از «ماها» است) چنان غرق در روزنامه جات و ماهواره و «رسانه ی ملی» و نزاعهای دنیوی هستیم، که نه تنها وقت نمی کنیم در آیات قرآن و نصایح حجتهای خدا تأمل کنیم، بلکه حتا وقت نداریم به آنها نگاه بیندازیم
الان خود شما نازنین، فکر و ذکر و اوقاتت بیشتر صرف مسائل موسیقی است یا قرآن و نهج البلاغه؟ من که امسال و پارسال و همه سالم اسیر غفلت و جهل هستم. قرآن را گذاشته ام سر تاقچه. همین.
قربانت.
سیدعباس سیدمحمدی

3:05 PM  

Post a Comment

خانه >>