Monday, April 07, 2008

در اسطوره به‌دنبال چه هستیم؟

برای شناخت، مطالعه و درک اسطوره، در ابتدای امر باید به چه جنبه‌ای توجه داشت؟ این سوال شاید برای امثال من که اسطوره پژوهی و زبان آن بخشی از زندگی علمی‌شان شده یکی از پرسش‌ها و دغدغه‌های اولیه در راه شناخت و درک این‌گونه روایت‌ها باشد. بسیار با این پرسش ساده روبه‌رو می‌شوم که آیا فلان اسطوره راست است؟ یا چه دلیلی برای جاودانی این داستان‌ها وجود دارد؟ آیا سرچشمه‌ی این‌گونه روایت‌های در ظاهر خیالی، چیزی از جنس واقعیات است؟ برای جواب به این قبیل پرسش‌ها متوجه می‌شویم که با شاخصی به‌نام «زبان اسطوره» یعنی عنصری که معنا و مفهوم داستان را در بر دارد، روبه‌رو هستیم. درک این نکته که در اسطوره نباید به‌دنبال پی‌جویی از صحت تاریخی ماجرا باشیم نیز با تامل در بحث زبان اسطوره روشن می‌شود. دقت نظر در زبان اساطیر و ویژگی‌های آن اما خود بحث جداگانه‌ای می‌طلبد.
در تبیین و تفسیر داستانی که به‌عنوان اسطوره‌ی ملی تلقی می‌شود، اصولاً تنها اتکا به صحت تاریخی، روش درستی برای ارزش‌گذاری آن نیست. اتفاقا راز مانایی این داستان‌ها نیز در این نکته است که برای مثال در اسطوره‌ی ضحاک، چیزی غیر از وجود تاریخی حاکمی ظالم با اعمالی دهشت‌ناک را باید در در خود داشته باشد. در این داستان‌ها معنا و مفهومی خفته که برای معتقدان به آن‌ها ارزش اسطوره را دوچندان می‌کند.
هم‌چنین هر اسطوره نقشی شاخص در دین و بالطبع در سنن جاری در جامعه دارد. لذا فروکاستن اسطوره به داستانی صرفاً افسانه یا خیالی در خور آن نیست. آدمی به دنبال تثبیت خویش و محیط پیرامونی‌اش می‌باشد؛ لذا اسطوره آفرینی می‌کند. قدیمی‌ترین اسطوره‌ها مربوط به آفرینش‌اند که دقیقاً برداشت انسان از طبیعت، جهان و هستی‌ست و لذا اهمیت آن‌ها نیز بیشتر از این جهت است که دلایل روشنی از تفکرات انسان در خصوص نخستین ماده‌ی تشکیل دهنده‌ی جهان، چگونگی آفرینش نخستین، رابطه‌ی انسانی با خداوند و از این قبیل امور است تا وقوع حتمی تمام یا قسمتی از آن در زمانی نامعلوم. یا به‌قول «جان هینلز» در مقدمه‌ی کتاب «اساطیر ایران»، اسطوره‌ای که درباره‌ی زاده شدن پیامبری یا منجی‌ای از دوشیزه‌ای باکره است، از نظر این‌که شرح تاریخی «عشق-زندگی» مادر باشد مهم نیست، بلکه بیشتر از جهت بیان مقامی که پیامبر یا منجی در نظر معتقدان خود دارد، دارای اهمیت است.
با این تفاسیر مشخص گردید که عمده اهمیت اسطوره که اتفاقا در لایه‌های زیرین آن مدفون است، در تبیین اندیشه‌ی انسانهایی‌ست که مبدع یا معتقد به آن‌ها هستند. و در جواب به‌این سوال که: ایشان در پی چه هستند؟ گفته شد که تثبیت وجودی آدمی برای خود وی در تقابلی که با طبیعت و جهان هستی دارد، از مهم‌ترین اهداف انسان برای ساخت و پرداخت اسطوره‌هاست. اما این تمام نتیجه‌ی اسطوره گشایی نیست. باورهایی اسطوره را می‌سازند و این اسطوره‌ها کم-و-بیش تبدیل به قانون‌هایی برای زندگی ی عادی و مناسک مذهبی می‌شوند. سنت‌هایی در طول زمان پدید می‌آیند و دست‌آویزی می‌شوند برای زندگی افراد یک جامعه در طول تاریخ. تا جایی که دنیای مدرن امروزی بدون تصورات اسطوره‌ای، جهانی بی‌معناست. از جامعه‌ی طبقاتی هند تا مدرن‌ترین کشورهای اروپایی می‌توان به‌وضوح نتیجه‌ی اسطوره‌های چندهزار ساله را دید. قوانین اخلاقی و اجتماعی فراوانی برگرفته شده از اساطیر هستند و تمام این لایه‌های تنها زمانی کشف می‌شوند که از ورای نمادهای ظاهری به‌آن‌ها نگریسته و واکاوی شوند.

Labels:

3 نظر:

Anonymous Anonymous نوشته...

داداش اين‌ها که نوشتی ربطی به بحث ما نداشت علی الخصوص مقدمه‌ی موحد بر فصوص. کار موحد تعطيل کردن اسطوره نيست. يک بار ديگر سخنان موحد را بخوان. حرف‌های ملکيان را هم بگذار کنارش. بحث موحد اصلاً درباره‌ی اسطوره نيست. بيشتر بحث درباره‌ی زبان است و نوع تأويل ابن عربی (و اساساً روش عمده‌ی تأويل‌گران سده‌های ميانه). کارِ آن‌ها شايد در زمان خودشان موجه بوده است. اما همه‌ی چيزهايی که ابن عربی گفته است در زمان ما قابل تسری نیست. علی‌الخصوص آن‌جاها که بازی زبانی است و استفاده از تشبيهات و استعارات و ریشه‌يابی‌های آن‌چنانی. چنان‌که ملکيان گفته بود اگر ابن عربی انگليسی زبان بود هرگز اين‌ها را نمی‌نوشت. خلاصه اين‌که بحث اسطوره را از اين بحث زبانی جدا کن. هر چيزی شأن خودش را دارد. اسطوره حساب‌اش جداست. اعتبار خودش را هم دارد.

4:30 AM  
Blogger Saoshyant نوشته...

پدر جان، بنده اصلا در این نوشته حرفی از ابن عربی زدم مگر؟ اصلاً در حال و هوای شیخ نبودم وقتی داشتم این‌ها را می‌نوشتم. بیشتر در همین اسطوره‌ها و نمادهای اسطوره سیر می‌کردم. کمی عجله کردی و خلط مبحث شد. گفتم می‌نویسم اما نه حالا که در فکر فصوص نیستم. البته با این نوشته‌ی شما باید کمی بجنبم و نقدم را بر موحد بنویسم که اصلاً فارغ از تحلیل اسطوره شناسی‌ست و در عرفانیات می‌گنجد نه در چیز دیگری.

6:36 AM  
Anonymous Anonymous نوشته...

سلام برادر(علی رندانه)

10:11 AM  

Post a Comment

خانه >>