Friday, May 04, 2007

مصیبتی به نام نمایشگاه کتاب

از روز اول نمایشگاه کتاب دارم می‌روم و می‌آیم. در یک کلام افتضاح بود. هیچ وقت از نمایشگاه کتاب این‌قدر خسته به خانه نمی‌آمدم که امسال با وجود نزدیکی بسیار اش با خانه و مترو ای که مرا از دانشگاه تا محل نمایشگاه در 20 دقیقه می‌رساند؛ آمدم. تدبیر برگزار کردن نمایشگاه در مصلی اگرچه برای ترافیک شهر سودمند بود اما قشر وسیعی از ناشران و اهل کتاب را دچار سردرگمی عجیبی کرد که من به شخصه حاضر بودم منت ترافیک پل پارک وی تا محل دائمی را بکشم و بدانم غرفه‌ی مورد نظرم کجای آن وسعت به یادماندنی است تا از در خانه را تا مصلی را در 10 دقیقه بروم و 4 مرتبه دور سالن کتاب‌های خارجی را بگردم و با التماس از این غرفه‌دار و آن اطلاعات مزخرف سالن بفهمم غرفه‌ی مثلا شهرکتاب کجاست. ناشران خارجی هیچ شماره‌ی غرفه‌ای نداشتند و معلوم هم نبود روی چه حسابی غرفه‌ها را تقسیم کرده بودند. فضای بزرگی بود مثل دریا که معلوم نبود وقتی قرار باشد شیرجه بزنی از کدام ساحل سر بر می‌آوری. فرض کن تمام آن سالن‌های مکرر نمایشگاه‌های قبلی را در یک سالن وسیع دو طبقه بچپانند. چه می‌شود؟ قبلا خیلی راحت می‌توانستی با کدهای مخصوص هر بخش، سراغ ناشرانی که دنبال‌شان هستی بروی و وسط راه هم اگر خسته بودی کنار سبزه‌ای بی‌آرامی و حالا مجبوری از انواع اقسام کتاب کودک و رمان‌های خال‌توری و کذا و کذا دیدن کنی و کلی تنه بزنی و تنه بخوری و فحش زیر لب بشنوی تا شاید آن‌را که می‌خواهی بیابی.

غیبت برخی از ناشران.
در میان ایرانی‌ها، ناشران مهمی مثل ماهور [در حوزه‌ی موسیقی] و ثالث [در حوزه‌ی ادبیات] و چشمه [در حوزه‌ی ادبیات و فلسفه] غایب بودند یا من به همان علل بالا، ندیدم‌شان! از جاهائی که هرسال می‌رفتم؛ پژوهشکده علوم انسانی و نشر ماه‌ریز، امسال افتضاح بودند و هیچ کتاب جدید به درد بخوری برای عرضه نداشت‌اند.

مهرورزی مخصوص روحانیون.
کتب عربی را هم دیروز با علیرضا که صحبت کردم فهمیدم مصیبت خود را دارد. هرسال روحانیونی را می‌دیدی که با همین عطای وزارت ارشادهای تکفیر شده، روی کارت‌های خرید کتاب با ارز دولتی، جلوی چشم‌های حسرت زده‌ی ما، چرخ-چرخ کتاب می‌بردند تا با پست سفارشی لابد در قم تحویل‌شان دهند و حالا امسال با طرح فروش ریالی چیزی که به چشم من نمی‌آمد، این صحنه‌ها بود. امیدوارم دل برادران روحانی با این مهرورزی‌ها اساسی خنک شده باشد!

شریعتی و دیگر هیچ.
غرفه‌ی شریعتی مثل هرسال از شلوغ‌ترین غرفه‌ها بود. دکتر را حتی با تمامی نظراتی که از آن بوی تندروی انقلابی بلند است، دوست دارم. نقد را بر او بسیار روا می‌دارم اما دیدن جوانانی که امروز برای خرید کتاب‌های او از سر-و-کول هم بالا می‌رفت‌اند، حس خوبی را برای‌ام به همراه داشت. بالاخره روزگار درازی معبود و معشوق من نیز بود.

دو صحنه. بی‌خستگی.
میان این همه فشار عصبی که داشتم و امروز هم باید بار دیگر تحمل‌اش کنم 2 چیز اما از خستگی‌ام کاست. اول دیدن آقا سید یاسر بود که به دل‌ام هم افتاده بود که می‌بینم‌اش و دومی هم آن کاریکاتور محشر «سرای اهل قلم» بزرگ‌مهر حسین‌پور عزیز. با آن‌که امضا نداشت از کاراکتر «جوات بستنی فروش» و «خط‌خوردگی‌های سانسوری» آن فهمیدم که از اوست. کاش یکی آن‌را روی نت بگذارد. ملتی که جلوی کاریکاتور لحظه‌ای چند می‌ایستادند و می‌خندیدند حسی خوبی برای من بود. دل‌اش شاد که دل مردمی را شاد می‌کند.
پ.ن. گویا نشر چشمه و ثالث بوده‌اند که من واقعا ندیدم‌شان. علت‌اش را هم که نوشتم. به کامنت‌ها هم مراجعه کنید. با تشکر.

5 نظر:

Anonymous Anonymous نوشته...

فکر کنم کلمه ی افتتضاح برای نداشتن تابلوهای راهنما کافیه... برای برگزار کننده ها و مسایلی که گفتید باید کلمه ی شایسته ی دیگه ای براشون پیدا کرد...میشه یکی به من بگه کجای این نمایشگاه نقطه ی مثبتی بود؟!!!!!!!!!!!!!!

10:16 AM  
Blogger Unknown نوشته...

آقا شما چطور نشر چشمه به آن گندگی را ندیدی؟ به اندازه 4 تا غرفه معمولی هم که جا گرفته بود. خیلی هم جای پرتی نبود. نکند بقیه نظراتتان هم مثل این یکی اینقدر نافرم و سرپایی باشد؟

1:47 PM  
Blogger Saoshyant نوشته...

دوستان عصبی نشوند. چیز خاصی اتفاق نیفتاده و محتاج جنگ و بزن بزن هم نیست. ماه‌ریز که از دوستان خودم هست‌اند و می‌شناسم‌اشان و همان است که نوشتم. این دید من است شاید برای شما همه چیز ماه ریز و پژوهشکده مثلا نو باشد. من نظر خودم را گفتم به هر حال. در مورد کتب خارجی هم کمی پرس و جو لازم است تا صحت و سقم آن‌چه عنوان شد مشخص شود. هنوز خبری دال بر شرکت ماهور و ثالث البته به دستم نرسیده. اگر کسی آن‌ها را هم کشف کرد؛ خبر بدهد تا اصلاح کنم. سایر مشکلات را هم حتما دیر یا زود بقیه می‌نویسند. بخوانیدشان که نکند خدای نکرده استدلال به حرف‌های آبکی و سرپائی بنده موجب از راه به در کردن عده‌ای از جوانان این مرز و بوم شود!

3:06 PM  
Blogger Iman Tavassoly نوشته...

چاقاق کتابهای ارزی توسط دلالان هم از نکات تکراری نمایشگاه بود....

3:50 PM  
Blogger Farbud نوشته...

ثالث هم بود قربان...ولی همون بهتر که ندیدیش...

4:46 PM  

Post a Comment

خانه >>