Monday, May 14, 2007

تاثیرگذارترین‌ها

داریوش باز مرا به میهمانی صمیمی خود فرا خوانده. این‌بار اما برای نوشتن از تاثیرگذارترین‌ها. هم‌این ابتدا بگویم که میان من و او، در نام آن‌کسان که برده است، نقاط مشترک فراوان است. اما چاره‌ای هم جز از بازگو کردن‌شان نیست. بالاخره برای من هم، ایشان را که خواهم گفت، مؤثرترین‌ها بودند.
  • بقول داریوش: معلوم است که «حافظ» صدرنشين همه است. من به حکم قدمت ازلی و ابدی در رفاقت با او نام‌اش را در ابتدا آوردم. حافظ را در اوان کودکی در جان‌ام نشاندند. آن‌زمان بواسطه‌ی داشتن مادر معلمی که کلاس اول ابتدائی را تدریس می‌فرمود و حال سال سی‌ویک‌ام از معلمی‌اش را دارد به پایان می‌برد، کمی زودتر از سایرین توانستم بخوانم؛ شیفتگی‌ام به حافظ مرا بارها گریاند. دل‌ام دیوان حافظی می‌خواست که برای خودم باشد با خط نستعلیق و مینیاتورهای فراوان به کم‌تر از این‌ها هم راضی نمی‌شدم. نمی‌دانم چرا برای‌ام تهیه نمی‌کردند و این درحالی بود که هنوز 6 سال‌ام تمام نشده بود. و هم‌این عقده شد که با اولین پول‌های توجیبی تا به امروز شاید بیش از 40-30 دیوان او را از بزرگ و کوچک هی خریدم و گمان هم نمی‌کنم که تمام بشود این خریدن‌ها. دوستان نزدیک هم می‌دانند که وقتی قرار باشد برای‌ام کتابی بخرند که ندانند چیست با یک دیوان حافظ خیال خودشان را می‌توانند راحت کنند. خلاصه چنان‌چه افتد و دانی این شخص با کلمات‌اش، برای‌ام زنده‌ترین هم‌راه شد تا به امروز و الخ.
  • «حاج میرزا محمداسماعیل ِِ خان‌احمددولابی» حضرت عشق و والسلام. کافی نیست این توصیف؟ اهل تعارف نیست‌ام. این را همه‌ی نزدیکان‌ام اقرار می‌کنند. موجودی بود که گاه حتی در لطفِ ‌لطافت گوی سبقت از حضرت حافظ می‌ربود. در یک کلام جلوه‌ی اوصاف جمالی حق‌تعالی. من در پناه او بود که راه گم‌شده‌ام را یافت‌ام. «شخص» را یافته بودم و هم‌این مرا بس بود که دیگر برای پیدا کردن گم‌شده‌ام، دست از ریاضت و در-به-دری بردارم. دست مرا بارها گرفت و با خود برد. حیرانی بودم که به من قرار بخشید. بعد از او صورت و کلام احدی از مردمان به مذاق‌ام خوش نیامده است. شاید روزی درباره‌ی او بیش‌تر بنویس‌ام هرچند که خود او راه عمل را می‌پسندید. بقول کورش علیانی ادای دین است دیگر.
  • «محمدرضا شجریان» نام او هم هم‌پای حافظ از اوان کودکی در گوش‌ام بود. روزگاری که تصنیف «سپیده» فراخور حال پدر بود؛ من نیز هم‌پای او از شنیدن صدای پهلوان-استاد آواز محظوظ بودم. در این سال‌ها که او راهی عجیب را می‌پیماید که می‌پندارم بر خلاف ذات و سرشت و تربیت اوست، من از این حال و احوال او سخت غم‌گین‌ام. نمی‌دانم چرا؟ استادِ این روزگار، از جمله‌ی سوالات بی‌جواب من شده که در آن مانده‌ام. من از او را درک می‌کنم هم مریضی‌اش را و هم پا به سن گذاشتن‌اش را. می‌دانم که همه قرار نیست وسعت و قدرت صدای «تاج اصفهانی» را در آن کبَر سن داشته باشند اما در سلوک وی در این زمانه متعجب‌‌ام و سخت منتظر فرصتی تا با خود او رودررو به حرف بنشین‌ام تا بدانم بر آن گوهر گم‌شده‌ی صدای او که بارها در این وبلاگ از آن سخن گفتم؛ چه رفته است.
  • «علی شریعتی» اما جوان‌تر که بودم؛ تاثیری سخت بر جان من گذاشت و این درست در زمانی بود که شخصیت او مانند امروز که باز در بوق‌های انقلابی‌گری می‌دمند، محبوب دولت‌ها نبود. من به یمن وسعت دید پدر که روزگاری هم در پای دعای ندبه‌ی «شیخ کافی» می‌نشست و هم مستمع دقیق «دکتر» و حاشیه نویس بر کتب او بود، با شخصیت این مرد آشنا شدم و کتاب‌ها و مقالات‌اش را یکی یکی خواندم و بر حاشیه‌های پدر افزودم. برای من از زیر عبای شریعتی بیرون آمدن اما برخلاف بسیاری، راحت بود. نتایج انقلاب و انقلابی‌گری را عملا داشتم تجربه می‌کردم و عوارض و تاثیرات آن را که در اوان جوانی به زور به من چشانده شد. حالا دکتر برای من حکم باقی‌مانده‌ی بنای باشکوهی را دارد که وقتی به ردیف کتاب‌های‌اش نگاه می‌کنم غرق در آن‌همه کاویدن و تلاش او برای «فهم درست حقیقت» می‌شوم اما گوئی که عمر معمار آن به اتمام بنا قد نداده است. هیبت معمار و بنا - هرچند ناتمام - همیشه برای‌ام مقدس و ستودنی است.
  • «حکمت 147 نهج البلاغه» و «یک دوبیتی» از علی - ابرمرد تاریخ - مدت درازی‌ست که مرا در جذبه‌ی خویش نگه داشته است. هم حکمت و هم دوبیتی را قبل‌ترها (+ +) اشاره کرده بودم. باشد تا اهل‌اش از آن بهره ببرند.
  • «یک دوست». در روزگاری که دولابی نیست تا خستگی‌ام را برای او بتکان‌ام و صمیمی‌ترین یار دوران جوانی‌ام مرا ترک کرده؛ در پی نهیب دو تن از دوستان دیگرم باز به خود آمدم. حالا کسی هست که سخت دوست می‌دارم‌اش. او به من قدرت بازنگری به زندگی داد و تاثیری عمیق بر روح زخم خورده‌ام گذاشت. او از جانب من مستحق بلندترین درودهاست.
  • از فضای زندگی در جهان بیرون که بگذریم و به زندگی مجازی‌ام در اینترنت که برسیم، همان‌گونه که بارها گفته‌ام، بار دگر می‌گویم که شخص داریوش ملکوت در شکل‌گیری زندگی من در این فضا، بسیار مؤثر بوده است. او مرا با رشته افرادی آشنا کرد که دورادور بر زندگی بیرونی من نیز تاثیرات مهمی گذاشت‌اند. نقش من در زندگی مجازی‌ام بسیار وام‌دار اوست.

خوب این داستان من هم به اتمام رسید. از داریوش متشکرم که مرا برد به هوای خوب یادهای عزیزان‌ام. اما نمی‌دانم چه کسانی را باید نام ببرم که برای‌مان از مؤثرترین کسان یا چیزها در زندگی‌شان بنویس‌اند؛ جز همان‌ها که داریوش معرفی کرد. اگر به من بود هم از مهدی جامی عزیز، سیدنا خوابگرد، سیدنا سام، سیدنا میردامادی [وب‌ستان در تصرف خاندان اهل بیت!] و آقا کوروش علیانی [مشهور به دولابی!] حفظهم‌الله جمیعا می‌خواست‌ام که بنویس‌اند.

پ.ن. به لیست دعوتی‌های من پنج نفر دیگر هم اضافه شدند. جناب مسعود بهنود، جناب بهشتی معز، جناب ناصرخالدیان، جناب لرد عزیز و سرکارخانم رهای رادیوسیتی.