Saturday, December 30, 2006

قربانی

حس قربانی شدن دارم یکی قربان کند ما را! ....

پ.ن. مست و پريشانِ توام (ملکوت)

Friday, December 29, 2006

نظرگاه دل درویش

این روزها که کمتر آفتابی می­شوم شاید دلیلش قبضی باشد که گرفتارش شدم. خسته هم که هستم دیگر نور علی نور. با این حال تکه­ای زنده از صدای سید خلیل عالی نژاد با تاری که خوش می­نوازد (گویا شیوه­ی نواختنش نیز در مکتب تبریز باشد. درست نمی­گویم دکتر سام عزیز؟) به دستم رسید که همین­جا تقدیمش می­کنم به دوستان.
مدت زمان: 2 دقیقه و 31 ثانیه
دریافت فایل mp3. با حجم 295 KB
پ.ن. 1: شاید 1 ثانیه از ابتدای آواز سید قطع شده باشد. یه همین صورت به دستم رسید و بنده هم تقدیم کردم. شرمنده خلاصه.
پ.ن. 2: بهترین روش دریافت هم همان فشار دادن کلید سمت راست موس بر روی یکی از لینک­های فوق و انتخاب گزینه­ی Save Target As...است. بقیه­اش را هم که دیگر خودتان استادید.
پ.ن. 3: دوست عزیزم جناب سام لطف کردند و در ایمیل در خصوص سوال فوق مرقوم کردند که: من هم با شما موافقم. ریزها و مالش­ها تداعی کننده­ی آن سبک است.

Labels:

Wednesday, December 27, 2006

آرام آرام دل­ربائی می­کند!

این ماه ذی­الحجه بدون عرفه اصلا هیچ است و عرفه بی حسین هیچ. نمی­دانم چه شد اما یاد این تکه روایت افتادم از حسین. «جَعَلتَ قُلوُبَ أولیإکَ مَسکناً لِمَشیَّتِکَ» یعنی «خداوندا! قلب دوستانت را جایگاه مشیّت و خواسته­ی خود قرار دادی». عجب!!!

Tuesday, December 26, 2006

صدا آمد. بم...بم....

ما این­جا زیر کرسی هم که شده وبلاگ می­نویسیم در حالی که می­دانم هنوز هستند کسانی که بعد 3 سال چادر زده­اند بر جای خانه و کاشانه­ی خود. در آن سرمای سوزناک و مردافکن کویر چه می­کنند جماعت بم؟
الپر نوشته که بنویسیم به یاد بم. بعد شنیدن خبر از اخبار سحرگاه رادیو طبق معمول خشک شدم. اولین جمله که آمد به ذهن این بود که حالا ایرج بسطامی کجاست؟ بم نباشد. خدایا زنده­اش بدار. حالا دیگر نیست. نه ایرج هست و نه ایرج نشانی که مثل او بخواند. ایرج که همه­ی هم و غمش پیدا کردن استعدادهای آواز بم بود. خودم از دوست مشترکی شنیدم که از قول او می­گفت در بم زیادند صداهائی چون من. باید کشفشان کرد. صدای ایرج یکتا بود. حیف که روزگار به او بد کرد و با او جفاها داشت.
آرزو؟ چه آرزوئی. این همه آرزو در بم ریخته بر زمین. یکی بیاید آن­ها را جمع کند خودش کتاب عظیمی می­شود. آرزوی سقفی؛ سرپناهی. در این سوز سرما چه می­کنند این جماعت بم؟

Firefox و من

چند ماهی می­شود که می­خواستم همین دو کلمه را بنویسم. حالا نوشتم. این وبلاگ را با Firefox نگاه نکنید چون حالتان بهم می­خورد. به دو دلیل. 1- نیم­فاصله­ها را قبول نمی­کند. 2- سمت راست یک منوی درهم برهم می­بینید که حال بهم­زن­ترین قسمت ماجراست. به هیچ صراطی هم مستقیم نمی­شود.

اعتراف. اعتراف.

اعترافات خوابگرد را بخوانید. کاش در بازی شرکت نمی­کرد این بشر.

Friday, December 22, 2006

مراسم رسمی دین مزدائی

در این مقاله سعی شده تا تمام مراسم­ رسمی دین مزدائی یا همان زرتشتی را یک­جا اما مفید و مختصر با تاریخ و زمان برگزاری ذکر کنم. اما رویکرد و تکیه­گاه اصلی مقاله بر مراسم ازدواج زرتشتیان است زیرا تقسیم بندی کلی مطلب در 3 حوزه­ی مراسم شاد – مراسم سوگواری و عزاداری و سایر مراسم است. در واقع آن­چه خواهید خواند، مقاله­ای است که در کنفرانسی دانشجوئی، هنگامی که واحد «ادیان ایران باستان» را طی می­کردم ارائه دادم.
پیشاپیش از همه­ی عزیزان به دلیل رعایت نکردن برخی از اصول صحیح نویسی پارسی عذر خواهم.
دانلود فایل pdf مقاله. برای خوانش نیاز به Adobe Acrobat Reader دارید.

Labels:

سرگرمی­ شب یلدا

داشتم می­خوابیدم که خبر داریوش عزیز آمد که بازی زیبای سلمان را ادامه دهم. پس بخوانید هرچند که قصه فراوان است.

1- از کودکی تا به حال آن­چه داشتم و نداشتم خرج 2 چیز کردم: کتاب و هنر. بنابرین مشخص است که اصلا آدم پول­داری نیستم و در عوض کلکسیونی از خط و ورق پاره و کتاب و این­جور چیزها دارم.
2- صدا و خوشنویسی در خاندان ما موروثی است. پدرانمان همه خطی خوش و صدائی رسا و مسلط به موسیقی داشتند. من نیز تا توانم هست در پی ایشان افتان و خیزان روانم.
3- دیپلم که گرفتم بعد یک استراحت 3 ماهه در اداره­ای دولتی مشغول کار شدم. همین است که حسرت درس خواندن در شرایط عادی و بدون مزاحمت اداره را همیشه با خود داشتم. متاسفانه کارم را دوست نداشتم و ندارم. از آن بی­زارم چون مناسب سلیقه­ام نبود و تا فهمیدم دیدم که 10 سال است دارم زجر بدی می­کشم بابتش. فعلا درخواست مرخصی بدون حقوق برای یک سال را دادم تا اگر قبول کنند، کمی مثل آدم زندگی کنم، درس بخوانم و کارهای عقب مانده­ام را به سامان برسانم. شغل دوم هم دارم. در کار هنر گرافیک هستم که از دوره­ی نوجوانی پی­اش را گرفتم و تخصصی دنبالش کردم و حال مشغول گسترش­اش هستم که خبرهایش را خواهم گفت.
4- بر عکس رفقا شیرنی خورم ملس است. مخصوصا نوع خامه­ای. اما نترسید؛ کمی رعایت می­کنم. نتیجه­ی واضح این­که کمی چاق هستم. در ضمن دایرة المعارف گویای رستوران­های خوب تهران هم هستم.
5- قصه­ی عجیبی­است زندگی­ام. بسیار ناگفته­ها در خود جای داده از سرگشتگی­های جوانی، پرسه­های تنهائی در خیابان­های شهر، کوه پیمائی­ها، عشق­ها، حیرانی­ها.... حال چند وقتی­است که با آمدن نوری در زندگی­ام قرار گرفته­ام.
5 نفری که دوستشان دارم و دوست دارم پنج چيز را که احتمالاً بقيه درباره‌شان نمی‌دانند بنويسند از این قرارند: خوابگردمرتضا دلاوری پاريزی - الپر - كورش عليانی - رامین مولائی

Thursday, December 21, 2006

یلدا و نکته­ای

«صحبت حکّام» ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
حضرت حافظ

Saturday, December 16, 2006

تسلی

برای تسلی دل خودم و توئی که غمی داری.

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّات ٍ وَنَهَر ٍ فِي مَقْعَدِ صِدْق ٍ عِندَ مَلِيك ٍ مُّقْتَدِر ٍ. بسم الله الرحمن الرحیم. الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ.
بشنوید.فایل (mp3) آیات آخر سوره­ی قمر و اوایل سوره­ی الرحمن.

پ.ن. کیفیت بد صدا را به بزرگی خودتان ببخشید. کنار خیابان بودم که ضبط کردمش.

Friday, December 15, 2006

هوای متعفن انتخابات

تهران؛ ساعت 5.50.
هوای انتخابات متعفن است. آن­چنان که لعنت بر من باد را هزاران بار گفتم بر خودم که چرا رای دادم. عصبی­ام. خدا کند بوی گند نفت را به زور سر سفره­مان نچپانند. فکر کنم بعدش اعتصاب غذا باید کرد برای زنده ماندن. آخر یکی بگوید این اتوبوس­های خاک آلود که هی می­آیند به میدان هفت­حوض و جماعتی را جلوی در مسجد یاعلی یاعلی گویان پیاده می­کنند از کجاست؟
یعنی رای من کشک؟ یعنی تف به رای من؟ رای؟ چه واژه­ی مسخره­ای! به خدا اگر اصلاح طلبان هم انتخاب شوند دیگر رای نمی­دهم. مملکت این­قدر بی­صاحب؟ این­قدر مسخره؟ 2 ساعت داشتم مخ دوستم را می­سابیدم که برود به این جماعت رای بدهد. به میدان که رسیدیم خیلی شیک پارک کرد گفت نگاه کن. دیدم که در عرض نیم ساعت حداقل 30-40 دستگاهی اتوبوس هی آمدند و دهاتی خالی کردند و رفتند به ناکجا آبادی که آمده بودند. زن بچه به بغل به خدا تا بحال تهران نیامده بود از بس به در و دیوار نگاه می­کرد و تعجب زده بود که این­جا کجاست!
نارحتم. عصبی و دل­گیر که چرا در ایران زاده شدم. برای لحظاتی از ایرانی بودن خود احساس شرمی عجیب کردم. اگر بچه­ی نارمک­اید و حالش را دارید سری به میدان بزنید. این هجوم حتما تا الان هم ادامه دارد.

رای دادم

رای دادم و انگشتم آبی شد!

Thursday, December 14, 2006

قاعده­ی مبارکه­ی دفع افسد به فساد!

وسط تشک کشتی میان تردید و تصمیم برای رای دادن یا ندادن بالاخره با حکم رفع افسد به فساد یا همان انتخاب میان بد و بدتر؛ تصمیم بر رای دادن پیروز شد. مبارکمان باشد! (جدای این­که مسجد جامعی را بی­نهایت دوست می­دارم مثل خاتمی. او فساد نیست که حتی سراسر همه اصلاح است و پاکدامنی)
رای من برای شورای شهر: جز اعظم نوری باقی همان ائتلافیون اصلاح طلبند. به اعظم نوري هم رای نمی­دهم چون در طول همان مدت که شهردار منطقه­ی 7 بود، هیچ کاری نکرد. 7 سال شهردار بود و محله­ی گندزده­ی نظام آباد (در منطقه 7) همان خراب شده­ای بود که بود و عباس آباد هم در زمان شهرداری همین ایشان به نظرم پر چاله چوله­ترین خیابان اداری تهران. بیشتر هم به نظرم به درد بافتنی بافتن می­خورد تا مسئولیت و کار اجرائی (به شدت هم مرا یاد عمه­ی نازنینم می­اندازد!) لاجرم نفر پانزدهم را از همین بچه­های هم محلی که التماس دعا دادند انتخاب می­کنم. ضمنا می­خواستم در جلسه­ی وبلاگ نویسان یقه­اش را بچسبم که از بس جلسه تخصصی و خوب برگذار شد از خیرش گذشتم. چیزی هم درباره­ی این جلسه ننوشتم به خاطر حرصی که آن­جا خوردم.
رای من برای خبرگان: دو رقیب تردید و تصمیم بر رای دادن هنوز مشغول کشتی گرفتن در تشک کناری هستند. قاعدتا اگر بدهم 2 نفر بیشتر نمی­نویسم. روحانی و رفسنجانی.

پ.ن. لیست اصلاح طلبان شورای شهر تهران بدون نام نوری:
تذکر: حتما همت کنید و کدها را برای رفع تقلب جلوی هر اسم بنویسید.
1-محمدعلي نجفي، وزير اسبق آموزش و پرورش و معاون رييس‌‏جمهور سابق کد : 4685
2- معصومه ابتكار، رييس سابق سازمان حفاظت از محيط زيست کد :1849
3-احمد مسجدجامعي، وزيرسابق فرهنگ و ارشاد اسلامي کد : 5384
4- الهه راستگو، عضو شوراي مركزي حزب اسلامي كار کد :6587
5-قاسم تقي‌‏زاده خامسي، معاون شهردار اسبق تهران کد: 1568
6- پيروز حناچي، معاون وزير سابق مسكن کد : 5745
7-شهاب طباطبايي، از فعالان دانشجويي و نهادهاي مدني کد :1374
8- هادي ساعي، قهرمان تكواندوي جهان کد :8569
9- سيدكامل تقوي‌‏نژاد، معاون وزير سابق تعاون کد :1685
10- ميرزا ابوطالبي، معاون وزير سابق مسكن کد :4567
11- كريمي، معاون سابق استاندار تهران کد : 3719
12- ‏افشين حبيب‌‏زاده، عضو هيات اجرايي خانه كارگر کد :8145
13- اسماعيل دوستي، استاندار سابق كهگيلويه و بويراحمد کد : 1459
14- علي نوذرپور، مديرکل اسبق دفتر برنامه ريزي و عمراني وزارت کشور کد : 3145

Saturday, December 09, 2006

پریدن

گفت: امیر از کجا می­آئی این وقت صبح جمعه؟
گفتم: برف را دوست دارم و لغزیدن پایم را در بلندای کوه؛ کنار شکاف منتهی به دره. کوه بودم.
گفت: شنیدی هنوز برف ننشسته از تنگه­ی بالای آبشار، یکی پرت شده و در اغماست؟
گفتم: حیف. پریدن نمی­دانست!

- با خودم عهد کردم اگر پایم لغزید، بپرم. حوصله­ی در اغما ماندن ندارم.

Tuesday, December 05, 2006

فردا با اصلاح­طلبان و ارکستر ملل!

1- خدا کند کسی کتک نخورد. حادثه­ی بدی پیش نیاید. همه سالم بروند و برگردند.
خدایا؛ اصلاح­طلبان واقعی را از شرّ برخورد با «اجسام سخت» محافظت کن!
2- ارکستر ملل که جماعتی جوان اما مشتاق را در خود جای داده، از فردا به مدت سه شب در سالن وزارت کشور برنامه دارد. برای من که تنبک نوازی بهمن رجبی را فقط از فیلم­های زهوار در رفته دیده­ام شاید فردا، شب خوبی باشد. (اگر از جلسه­ای که گفتم سالم بیرون بیایم) خلاصه اگر اهل موسیقی شنیدن و دیدنید بسم الله. در این هوای سرد، نوشیدن از جام موسیقی می­چسبد.
3- در آزمون اول مستر کلاس استاد شجریان شرکت کردم و قبول شدم. اگر مانند چند سال پیش سرکاری نباشد و وسط کار، فیل عزیز ِ استاد یاد هندِستان نکند، امیدوار کننده است. هرچند جوری خواندم که طرف (از او خوشم نمی­آید پس اسمش را نمی­آورم. چه غروری داشت! متعفن!) فهمید چند صباحی خدمت پیر میکده کرده­ام. یادش سبز!

Labels:

Saturday, December 02, 2006

جائی که سلطان خیمه زد، غوغا نماند عام را! *

حالم زیاد خوش نیست و سخت مریض شدم. گفتم تا حق امشب ادا کنم به مناسبت عرض تبریک میلاد حضرت سلطان علی ابن موسی الرضا؛ به آیه­ای میهمانتان کنم که لحظه­ای چند به آن نگه کنیم با هم و لذت ببیریم.
آیات آخر سوره­ی قمر: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّات ٍ وَنَهَر ٍ فِي مَقْعَدِ صِدْق ٍ عِندَ مَلِيك ٍ مُّقْتَدِر ٍ. به این « عِندَ مَلِيك ٍ مُّقْتَدِر» نگاه کن و...
* از جناب شیخ اجل سعدی شیراز