زیر سایهی ابتهاج
عکس: رضا معطریان
پ.ن. عنوان این نوشته، چنانچه عنوان ادبنامهی مذکور، «سایهی ابتهاج» بود. آنرا به «زیر سایهی ابتهاج» تغییر دادم.
عکس: رضا معطریان
پ.ن. عنوان این نوشته، چنانچه عنوان ادبنامهی مذکور، «سایهی ابتهاج» بود. آنرا به «زیر سایهی ابتهاج» تغییر دادم.
Labels: موسیقی
پسر قد بلند و رشید. اول سر دخترک محجوب را بوسید و نشاندش در تاکسی. بعد دست دختر را که در دست داشت به لب نزدیک کرد که مصمم شد برای جملهی آخر. دختر هیچ نگفت. پسر: هیچوقت فراموشت نمیکنم. درب تاکسی بسته شد.
تهران بود. چهار راه ولیعصر. ساعت درست روی 14 و تکان نمیخورد. مات صحنه شده بودم.
دخترک انتخاب کرده بود. گریه نمیکرد. قصه به انتها رسید؟